محل تبلیغات شما



 

حکمت، خرد، منطق، معنا و در یک کلام فلسفه وجودی تاسیس تشکیلات سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری پیشین و وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری اکنون علی القاعده و پیش و بیش از همه پژوهشگاه میراث فرهنگی بوده است. نهادها، سازمان ها، مراکز، موسسات، ادارات  و تشکیلات مواریث فرهنگی جوامع روزگار ما اعم از مدرن و معاصر، پدیده های دنیای مدرن هستند و برآمده از درون ضرورت ها و مومات و مقتضیات دنیای مدرن. چنین نهادها و مراکز و تشکیلات و اداراتی در جوامع گذشته به مفهوم و مصداق مدرن آن نه وجود داشته است نه شناخته شده بوده است و نه اساساً و اصلاً ضرورتشان احساس می شده است. اصطلاحات و مفاهیم یا برساخته ها و ترکیب بندی های مفهومی مثل میراث فرهنگی و میراث ملموس و میراث ناملموس و میراث  و میراث معنوی و میراث طبیعی و میراث دوگانه و نظریه میراث دوگانه (dual inheritance theory) و شمار متعدد اصطلاحات و مفاهیم و برساخته ها و ترکیب بندی های مفهومی دیگر از این سنخ و جنس همه یکسر، برساخته های ذهن و فکر و عقل و فهم و نظام دانایی و ارزشی دوران جدید هستند و برآمده از درون و بستر رویدادها و تحولات و مقتضیات و مومات شرایط جدید تاریخی و جغرافیای پرچین شکن و جهان پیچیده ای که در آن به سر می بریم و چونان سیل پرخروش و موج خیز همه سنت های اعتقادی و نظام های ارزشی و  همه فرهنگ ها و جامعه ها و جمعیت های جهان را از ریشه کنده و کوبیده و با خود برده است و شماری بسیاری را به طور کامل منهدم کرده و برانداخته و آثار و اجسادشان را زیر سقف موزه های عالم مدرنش به تماشا نهاده است.

اتفاقاً بناها و بافت های معماری و محوطه های باستانی از هر نوع تا پیش از بپاخاستن توفان تحولات دوره جدید در قاره و منطقه های غربی تاریخ به مفهوم  و به مثابه مآثر تاریخی و محوطه ها و آثار باستانی  آنگونه در روزگار ما تعبیر و تعریف و فهمیده نمی شدند؛ حاجت و ضرورت به ثبت ملّی و جهانی آنها نبود چنین نهادها و سازمان ها و تشکیلاتی در جوامع گذشته وجود نداشت. فاصله و فراقی میان مردم آن اعصار و ادوار با سنّت های اعتقادی و نظام های ارزشی شان اتفاق نیافتاده بود. عالم جدید، عالم  گسل ها و گسست ها و فراق ها و فاصله ها و مغاک ها و وداع های عظیم و بی سابقه تاریخی در نوع خود است. عصر زله های سخت و سنگینی که در ارض تاریخ اتفاق افتاده است و آوار نفسگیر ستون فقرات ساختارها و سنّت های بسیاری را  درهم شکسته و بر سرمان  فروپاشیده و فروریخته است. سرقت کتیبه و کاشی و محراب این مسجد و تخریب آن اثر تاریخی و این بنای یادمانی و آن محوطه باستانی ظاهراً یک عمل مجرمانه بیش نیست لیکن وقتی عمیق تر به آنچه در درون و بیرون جغرافیای تاریخی و فرهنگی ما اتفاق افتاده است می اندیشیم متوجه می شویم چه آوارهای عظیمی از نظام های ارزشی و سنّت های اعتقادی و  مواریث فرهنگی و معنوی گذشته بر سرمان فروپاشیده است. آوارهای نفسگیری که مجال اندیشیدن و فرصت تدبیر و  امکان درانداختن طرح ها  و برنامه های اصولی  صیانت  از آثاربجای مانده  از ساختارهای فروریخته  را از ذهن و فکر و  عقل و هوش ما ربوده است.

در پس پشت طرح ها و برنامه ها و قاعده ها و قالب ها و قانون ها و قراردادها و توافقنامه های مدون ملّی بین المللی ثبت و صیانت از مواریث فرهنگی و مرمت و بازسازی و احیای بافت ها و مآثر تاریخی و حفاظت از حریم محوطه ها  و تعیین حریم و بررسی های اصولی و کاوش و کشف روشمندانه لایه به لایه  آثار محوطه ها و تدوین و تحریر و ارایه گزارش های درست و دقیق و معتمد  عالمانه و تحلیل و تبیین و تفسیرهای باستان شناختی محوطه های باستانی، فکر و فلسفه و منطق و معرفت و نیات و غایاتی است سترگ و ضرورتی اجتناب ناپذیر. جامعه ها و نظام های ی که فاقد آگاهی تاریخی و نا آشنا به پیچیدگی های دنیای مدرن و ماهیت نظام های دانایی و ارزشی و عقلانیت و تحولات نفسگیر و قیامت رویدادهای بی سابقه  دوران جدید هستند نه حاجت و ضرورت و نه اهمیت صیانت از مآثر تاریخی خود را احساس کرده اند و نه اساساً از حکمت و خرد و منطق و معرفت و معنایی که در پس پشت چنین طرح ها و برنامه ها و سعی ها و صیانت هایی هست چیزی می دانند و چیزی می فهمند.

در عصری این چنین  توفانی، توفنده، شکننده، پیچیده و به غایت خطرخیز  و به غایت  پر مخاطره و مخاطره انگیز و هولناک، صیانت از مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی و محوطه های باستانی علی الخصوص در جامعه گرگ های عالم مدرن که چنگ افکندن و دستبرد  مواریث فرهنگی و ثبت مفاخر و مشاهیر تاریخی و فرهنگی دیگر جوامع به نام کشور خود که به نحو غم انگیز نهادینه شده است؛ بی تردید همت و هوشمندی و توجه و تفطن و دقت و مراقبت و احساس مسئولیت ویژه می طلبد و اراده و عزمی ملّی و استوار و پولادین و بهره مندی از آگاهی تاریخی  ویا به مفهوم دقیق ترخودآگاهی تاریخی. هر نظامی ی و جامعه ای که در مواجه با واقعیت ها و اوضاع پیچیده و  رویداد ها و  تحولات نفسگیر و در نوع خود بی سابقه عصر و عالمی  این چنین حساس و خطر خیز و مخاطره انگیز، خفته تر و خوابگرفته تر و غریبه تر و بی خبرتر، در مواجه با چالش ها و خطرها و مخاطرات هم از بیرون هم از درون شکننده تر و آسیب پذیر.

متأسفانه و متأثرانه می باید اذعان کرد که دولتیان و مجلسیان و قضائیان و نظامیان و  ان و مدیران خُرد و کلان جامعه پسا انقلابی میهن ما نه می دانند و نه می خواهند بدانند و بفهمند و بپذیرند در چگونه عالمی  به سر می برند و درچه عصری زله خیز و هول انگیز زندگی می کنند و چه آوارهای عظیم و سنگینی بر سر جامعه ها و جمعیت های جهان فرو ریخته است. ملت ما غم انگیزترین صورت نازیبا و مصداق چنین بی خبری و خوابگرفتگی و غفلت تاریخی پرهزینه و پرخسارت را در سالهای تیره و سرد و منجمد  دولت نامحمود نهم و دهم زیست و تجربه کرد. تجربه ای پرخسارت و پرهزینه برشانه ملک و ملت. دریغ و صد دریغ که از آن تجربه های سخت و سنگین و سال های سیاه درس عبرت نیاموختیم. سال های سیاهی که بیشترین زخم ها و آسیب ها به جامعه میراث و میراثیات و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی و محوطه های باستانی مُلک و ملت ما وارد آمد.

سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری از جمله سازمان ها و تشکیلاتی بود که در سال های پس از انقلاب به تدریج پدید آمد و مدام دست به دست شد و از این وزارت به آن وزارت و از این نهاد ریاست جمهوری به آن نهاد ریاست جمهوری چونان توپ فوتبال برزمین بازیگران جدید پاسش دادند و دهه به دهه وصله های ناموزونی را بر آن پینه کردند تا باند های تبهکار پشت صحنه و پشت پرده آسان تر و روانتر و ایمن تر و آسوده خاطرتر ناموس میراث ملک  و ملت را به غارت برند و به ثمن بخس به بیگانه در بازار مکاره سود و سودا بفروشند. تصادفی نیست که می بینیم قباحت چنین رفتارهای شنیع و سخیف را چنان نهادهای رسمی و بنیاد های مستکبران و برکت های بی بار و برکت حمایت های پشت پرده نامدیران فرهنگ ناشناس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و پیشین و وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری اکنون از پیش رو برداشته اند که اینک زمزمه های شوم و خطرناک  و خائنانه دیگری از این جماعت بی تاریخ و بی خبر و بی ریشه به گوش می رسد و طرح ها و برنامه های شوم دیگری را در سر می پزند.

پژوهشگاه میراث فرهنگی و پژوهشکده باستان شناسی که در زمان مدیریت مدیر ناحمید دولت نامحمود دهم که بیشترین زخمها و آسیب ها و صدمه ها را دیده بود با برآمدن دولتیان جدید متاسفانه نه تنها آن زخم ها و و جراحت و صدمه ها بهبود و التیام نیافت که متاثرانه  عمیق تر و عمیق تر هم شد. اینک که وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری جامه واقعیت بر تن پوشیده است متاسفانه زمزه سهم خواهی های شوم دیگر بگوش می رسد که هم نگران کننده است هم آزار دهنده و غم انگیز.

همان نامجلسیانی که آرایشان را در انبان ناوزیری نالایق و بی کفایت و کاسبکار و کاسب پیشه ریختند و بر مسند وزارت جدید التاسیس نشاندنش اینک آمده اند سهم و غنیمت ببرند و از میراث و میراثیان سهم بستانند و پژوهشگاه میراث فرهنگی و پژوهشکده باستان شناسی را به گروگان بگیرند! که البته زهی خیال باطل! پژوهشگاه میراث و پژوهشکده باستان شناسی هسته مرکزی و مغز وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ست هر آسیبی به پژوهشگاه رفیع آسیب به تمامیت میراث فرهنگی کشور است. نامجلسیان خفته و خوابگرفته دست از سهم خواهی های نامشروع و نامعقول بشویند و در جای دیگر به دنبال غنیمت بگردند و بجویند و بروند و به سنگربانان و حافظان ناموس میراث ملک و ملت خود بیش از این زخم نزنند.

 چنانکه یادآور شدیم؛ حکمت، خرد، منطق، معنا و در یک کلام فلسفه وجودی  تاسیس وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری پژوهشگاه میراث فرهنگی است و زیر سقف بلند آن پژوهشکده باستان شناسی و سنگربانانش. علی الخصوص و علی القاعده در کشوری که هم به دیرینگی هم به حجم تراکم، تنوع، وسعت، کیفیت و غنای مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی و محوطه های باستانی اش در همین جغرافیای ی اکنونش شهره آفاق است و زبانزد درمیان بسیاری از کشورهای های جهان  هم اهمیت  و راستی و درستی آن عمیق تر احساس می شود هم مسئولیت سنگین تری را برشانه مردم و مسئولان و مدیران جامعه ما می نهد. مسئولیتی بس خطیر و به غایت سنگین.

آنها که سودای توسعه اقتصاد و معیشت گردشگری را در سر می پزند و دل به رونق بازار هر چه بیشتر و بیشتر صنایع دستی کشور بسته اند باید نیک بدانند و نیک بفهمند و نیک بپذیرند که تحقّق اینها همه در گرو  تحقّق توسعه و احیای پژوهشگاه میراث فرهنگی و پژوهشکده باستان شناسی است. حکمت و خرد و منطق نیز چنین حکم می کند و آنها که سودای جامعه نوین ایرانی - اسلامی را در سر دارند نیز باید نیک بدانند و نیک بشناسند و نیک ببیند و نیک بفهمند و نیک بپذیرند که تحقّق چنین جامعه ای بدون یک پژوهشگاه میراث فرهنگی قوی و پژوهشکده باستان شناسی فعال بر صحنه تاریخ و فرهنگ ملت ما و بدون حضور پر رنگ و با رمق سنگربانان مواریث فرهنگی بر صحنه جامعه معاصر ما و بدون توجه و تفطن به نقش مهم جامعه باستان شناسان و میراثیان کشور در کیفیت بخشیدن به نحوه زندگی مردم ما سراب و  فریب و توهمی بیش نیست. سنگر پژوهشگاه میراث فرهنگی و پژوهشکده باستان شناسی سنگری است بس عظیم و به غایت مهم و نقشش تعیین کننده در روشن نگاه داشتن حافظه تاریخی و وحدت و انسجام و اقتدار ملی و مدنی ملک و ملت ما علی الخصوص در عصری پیچیده و خطرخیز و خطرناک. تصادفی نیست که می بینیم در سال های دولت نامحمود دشمنان ملک و ملت ما همین سنگر و سربازانش را نشانه گرفتند. به این سنگر عظیم پاسداران و حافظان نوامیس میراث ملک و ملت ما هجوم آورند و حمله ور شدند. تصادفی نیست که می بینیم در همان سال های شوم و اهریمنی در سکوت سیاه نامجلسیان و نا دولتیان و مدیران ناحمید و نامحمود نهم و دهم بسیاری از مشاهیر و مفاخر ملت ما را کشورخوانده های جعل دوره جدید به نام  کشور خود به ثبت جهانی رساندند. تصادفی نیست که می بینیم در همان سال های شوم و اهریمنی دولت نامحمود با حمایت های مستقیم و نامستقیم مدیریت های سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری وقت، مآثر تاریخی و محوطه های باستانی کشور ما به طور گسترده و بی سابقه مورد و تخریب و تاراج نهادها و سازمان ها و بنیادهای رسمی و غیررسمی قرار می گرد. این نیز تصادفی نیست که متاسفانه  می بینیم با برآمدن دولتیان جدید نه تنها از آن ها و تخریب ها پیشگیری نمی شود و نه تنها از تاراج ها کاسته نمی شود و غارت ها کاهش نمی یابد که با وسعت و شتاب بیشتر ادامه نیز ادامه می یابد. مجلسیانی که آری خود را در انبان ناوزیر وزارت جدید التاسیس ریخته اند می باید هم پاسخگوی افعال و اعمال ناوزیر وزارت جدید التاسیس هم  افعال و اعمال خود باشند. گمان مبرند که می توانند پژوهشگاه را به گروگان بگیرند و از سنگربانان پژوهشکده باستان شناسی غنیمت بستانند و در استان های کشور برایشان فرش های قرمز سود و سودا بر سر ناموس میراث ملک و ملت بگسترانند.

قُوت و قوّت بخشیدن به پژوهشگاه میراث فرهنگی و پژوهشکده باستان شناسی ضرورتی است اجتناب ناپذیر. زخم زدن و آسیب رساندن به آن خیانتی است بس عظیم به ملک و ملت. همانگونه که فکر باطل  و فعل غلط پرهزینه و پرخسارت حق انتخاب  و انتصاب مدیران مراکزمیراث استانی به استانداران و شهرداران استان ها خیانتی بود بس عظیم که درگذشته اتفاق افتاد و جایگاه رفیع مراکز میراث استانی را تا ملعبه دست عناصر و عوامل سود و سودا تقلیل داد و دامن آسیب  و تخریب و غارت و تاراج مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی را در استان فراختر کرد . هر کلنگی که در گشودن راهی و کشیدن و نهادن ریلی و پی افکندن سدی و بنیان نهادن این یا آن مجتمعی اعم از صعنتی و تجاری و اداری و مسی و ورزشی و تفریحی و قس علی هذا بر زمین کوفته می شود بدون حضور پر رنگ و رمق و فعال کارشناسان و متخصصان وزارت میراث فرهنگی،  صنایع دستی وگردشگری علی الخصوص بدون حضور و کارشناسی و اظهار نظر کارشناسانه باستان شناسان آزموده و آگاه کشور و دریک کلام بدون توجه و تفطن به نظرات کارشناسانه آنها نه تنها آسیب ها و تخریب ها را می تواند دامن بزند که کفه هزینه اش بمرات بیشتر و سنگین تراز منفعتش برای کشور خواهد بود. اتفاقی  که عملاً در جامعه پسا انقلاب ما افتاده است. حضور کارشناسانه باستان شناسان آزموده و آگاه نه تنها و نه صرفاً به نیت و هدف پیشگیری از آسیب و تخریب ابنیه و بافت های تاریخی و محوطه ها و آثار باستانی بلکه به خدمت گرفتن و به کار بستن نظرات کارشناسانه آنها به انگیزه و با اندیشه و حکمت و خرد و هنر پی افکندن و بنیان نهادن جامعه و جهانی که هم مظاهر هم مصادیق ذوق خلاق  و ذائقه، هنری و هنرمندانگی و هویت و معنویت ایرانی را در هر جای آن بتوان به تماشا نهاد و بشود دید و زیست. و در هر جای جغرافیای پهناور آن زیر آسمان بلند آن احساس کنی در خانه خویشی و پرچم ارزش های تو اندیشه و حکمت و خرد و هنر و ذوق و ذایقه خلاق تو برزمین و زیر آسمان آن افراشته و در اهتزاز است و به آن تعلق خاطر داری و دوستش می داری. و در یک کلام در هر جای این عالم پرچم ارزش ها و آرمان ها و سنّت و میراث بشری من در اهتزاز است آنجا سرزمین من است  و به تعلق خاطر دارم و دوستش می دارم. و در هر سرزمینی که پرچم ارزش های من پرچم حکمت و خرد و هنر و باورهای اصیل و متعالی من به زیر کشیده شده است و افراشته و در اهتزاز نیست آن خاک به من غریبه است و با آن احساس دلبستگی نمی کنم و به آن تعلق خاطر نمی ورزم.

کوتاه سخن آنکه می خواهید بدانید و ببینید و بشناسید و بفهمید مردم جامعه ای، کشوری تا چه میزان در فضای وجودی در جغرافیای تاریخی و زیر آسمان ارزش ها و بر زمین معنویت و مواریث فرهنگی خویش گام برمی گیرند و به سر می برند و تا چه میزان به میراث خویش تعلق خاطر دارند؛ ببینید دستشان در برگرفتن  مواریث فرهنگی و ذخایر معنوی از نسل های پیشین تا چه میزان پر و سنگین تر است و در وانهادن مواریث فکری و فرهنگی به نسل های پسین پیشارو تا چه میزان غنی و پرمایه تر. میراثمندی یعنی با دستی برگرفتن و با دستی دیگر وانهادن. انسان هستنده ایست میراثمند. میراثمندی او مصداق گشودگی وجودی اوست در جهان. مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی او عین گشودگی وجودی آدمی است در جهان. گشودگی که روی پوسته نازک، سرد، شکننده و ظریف سیاره ای اتفاق افتاده است که گویی  چونان انسان در میان صدها و صد ها میلیارد غبار کیهانی دیگر یگانه است و بی همتا. غبار کیهانی که روی پوسته نازک، سرد، شکننده و ظریفش هستنده ای افق گشوده است که می سازد و می آفریند و از خود میراث به جای می نهد و حرکات و سکنات عالم را رصد می کند. مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی و آثار باستانی از کهن و متقدم و ساده ترینشان گرفته تا ظریف و پیچیده و متاخرترینشان همه یکسر مصادیق گشودگی وجودی انسان در جهان هستند. مصادیقی که هر بار می توان آنها را از نو کشف کرد و به بازخوانی فراخواند و معناکاوی  کرد. باستان شناسان اینک در صف مقدم هم صیانت از چنین مصادیقی ایستاده اند هم در کشف و بازخوانی آنها می توانند مراجع قابل اعتماد باشند و حجم عظیمی از منابع و اطلاعات جدید را در اختیار عالمان رشته ها و سپهرهای شناختی دیگر قرار دهند.

حکمت اله ملاصالحی، دانشگاه تهران: 1/8/1398 هجری خورشیدی

پ


 

آزمودگان مردود را بار دیگر آزمودن جایز نیست

مجلسیان نگذارند دست و دامن وزارت جدیدالتاسیس میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به رئیسان و مدیران مردود دولتیان اسبق و اکنون آلوده شود. آن ها که نه سال ها که دهه ها کوشیدند به صد حیله و نیرنگ از هر در و پنجره ای درآیند و از هر راه و بیراهه ای بگریزند و بگذرند و وارد شوند تا نگذارند طرح وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به تایید شورای نگهبان و تصویب مجلسیان برسد و سازمان را همچنان حیاط خلوت و شرکتکده سود و سودای جماعتی کاسب پیشه و منفعت طلب و زرپرست بی مسئولیت نگاه بدارند؛ اینک نیز فرصت را غنیمت گرفته و به صد نیرنگ و فریب از در و دروازه دیگر درآمده اند تا شاید بتوانند و موفق بشوند از مجلسیان رای بستانند و زهری وسمّی دیگر و به طریقی دیگر بر کام مُلک و ملت بریزند.

این جماعت آلوده به زر و نام و نان های حرام، لیاقت و شایستگی در کف گرفتن سرپرستی حتی یک روز را در وزارت جدید التاسیس ندارند چه رسد به سرپرستی رسمی و در مقام وزارت  به مجلسیان معرفی شوند و از مجلسیان رای بستانند و بخواهند سال ها بر کرسی وزارت جدید التاسیس تکیه بزنند و بنشینند. آن هم بر کرسی و مقام رفیع وزارت مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی ملتی که مرزهای تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی اش در مقیاسی سیاره ای با یک جهان درتنیده است. در یک جهان در مقیاسی سیاره ای دامن گسترده است.

کارنامه مردود هم آن رئیسان و مدیران دولتیان اسبق هم این رئیسان و مدیران دولتیان اکنون بر جامعه میراثیان و باستان شناسان پوشیده نیست. مجلسیان آزمودگان مردود را بار دیگر محک نزنند و نیازمایند و رای موافق در انبان اینان نریزند که اگر چنین کنند هم بر خود هم بر مُلک و ملت ستمی بزرگ روا داشته اند و مهر تایید بر خطاها و خیانت های بزرگ نهاده اند.

به فارغ التحصیلان کارآزموده و جوان و خوشفکر  و فرهنگ شناس دانش باستان شناسی و رشته های خویشاوند و مرتبط که میراثبانان آگاه و صدیق تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی میهن هستند اعتماد کنند و آراء خود را به پای اینان بریزند و و اینان را بر کرسی رفیع وزارت میراث فرهنگی بنشانند و دست رد بر سینه رئیسان و مدیران مردود و کاسب پیشه دولتیان اسبق و اکنون سازمان که به مجلسیان معرفی می شوند بگذارند و نگذارند وزارت جدید التاسیس گام در تکرار راه و بیراهه ای بگذارد و برگیرد و برود که برای کشور پرهزینه و پرخسارت بوده است و بسیار غم انگیز و جبران ناپذیر. آزمودگان مردود را بار دیگر آزمودن جایز نیست .

حکمت اله ملاصالحی، دانشگاه تهران ۷/۶/۱۳۹۸ هجری خورشدی

 


 

وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری از تایید و تصویب تا تاسیس و تکوین

جهد و جهاد مجدانه و مصرانه و سلحشورانه و تحسین برانگیز سرکار خانم سلحشوری و برخی از همکاران و همکسوتان هوشمندشان در مجلس شورای اسلامی به ثمر نشست و سرانجام پس از چهار دهه درنگ و تاخیر و پرهزینه و پرخسارت برای مُلک و ملت و میهن ما تاسیس وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به تایید شورای نگهبان و تصویب مجلسیان رسید. تایید و تصویب و تصمیم  مهم و مبارکی که به مذاق برخی دولتیان کاسبکار زرپرست علی الخصوص مدیران سودازده و زراندوز سازمان خوش نیامد و کامشا ن را تلخ کرد و تلاش های نامعقول و نامطلوب و ناموجه نهان و آشکارشان را نامراد و ناکام و ناموفق گذاشت.

مردم ما هم آن مهر تایید و تصویب مهم و مبارک تاسیس وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری را به یاد خواهند داشت هم این مخالفت ها و معاندت های ضد ملی برخی دولتیان و رئیسان و مدیران کاسبکار کاسب پیشه زرپرست سازمان را که مصلحت و منفعت و مطامع خُرد خود را بر منافع و مصالح کلان مُلک و ملت و میهن  مقدم داشته اند به خاطرخواهند سپرد و به خاطر و به یاد خواهند داشت.

چهار دهه در ترازوی عمر کوتاه بشری ما زمان اندکی نیست. عمر یک نسل را فراپوشانده است. کارنامه  سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در چهار دهه جامعه پساانقلاب میهن ما نه تنها درخشان و مقبول و موفق نبوده است که دهه به دهه از هنگام تاسیسش تیره تر و مردودتر و مطرودتر نیز شده است. سازمانی که انتظار می رفت و می توانست کانون شکوفان و درخشان و فروزان شدن هرچه بیشتر و بیشتر وحدت و انسجام و اقتدار و اعتبار ملی و عزّت و منزلت مدنی و شوکت و شکوه معنوی مُلک و ملت ما بشود نه تنها چنین نشد و چنین اتفاق نیافتاد و چنین نکرد و چنین نیاندیشید و چنین گام برنگرفت که متاسفانه حیات خلوت و خانه امنی شد برای نودولتیان نوکیسه و رئیسان و مدیران زرپرست زراندوزی که نه احساسی از ایرانی بودن در ذهن و ضمیرشان بود نه عقل و هوشی از مفهوم ملت و هویت ملی در فکر و در سر داشتند و نه اصلاً و اساساً بهره ای از دانش و دانایی دولتداری و کشورداری و آگاهی تاریخی از عقبه تاریخی و پیشینه مدنی و سابقه معنوی مردم و ملت و میهن خویش در جانشان آشیانه داشت.

مخالفت معاون رئیس جمهور دولتیان دوازدهم آقای امیری با مصوبه مجلسیان شورای اسلامی که در آن تاسیس وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به دولت اعلام شده است یک اتفاق ساده نیست؛ مهر تایید و انگشت تاکید دیگریست بر بی خبری تاریخی و فرهنگ ناشناسی نودولتیان و مدیرانی که نه می دانند بر چه تاریخ و فرهنگ و میراثی تکیه زده اند نه می فهمند ایرانی بودن محمل چه معنائیست. برزخ و بی خبری تاریخی و فرهنگ ناشناسی معضلیست که اینک بیش از هر زمان گریبان جامعه ما را گرفته است و گلوی ملت ما را می فشارد.

تاسیس و تکوین وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در کشوری که بر جغرافیای تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنویش هیچ مرزی مترتب نیست و تاریخ و فرهنگ و میراثش چنان با تاریخ، فرهنگ،  و میراث جامعه و جهان بشری هم در مقیاسی منطقه ای هم سیاره ای درهم تنیده و درپیچیده است تصمیمی بوده است به غایت مهم و بسیار هوشمندانه و خردمندانه در ابعادی ملی. باید مراقب بود مخالفان و معاندان این تصمیم و مصوبه مبارک، نیش و زهر و سمشان را در جای دیگر بر پیکر وزارت جدیدالتاسیس نپاشند. مجلسیان نمی باید تن به هر وزیر فرهنگ ناشناس سوازده بی تاریخی که به آنها معرفی می شود ندهند. وزیر وزارت جدیدالتاسیس سازمان میراث فرهنگی و. می باید بداند و بشناسد و بفهمد که وزیر تاریخ و فرهنگ ومیراث ملتیست تاریخی و میراثدار مآثر تاریخی و امانتدار صدیق مواریث فرهنگی ملتی بزرگ. بزرگ و تاریخی، نبوی و با عقبه تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنوی بسیار غنی و تاثیرگذار بر تاریخ جهانی. او می باید بداند و بشناسد و بفهمد ایرانی بودن مسئولیتیست بس خطیر بس سنگین و بس عظیم. باید بداند و بشناسد و بفهمد که ما ملتی هستیم نبوی با سنت و میراثی نبوی در قلب خاورمیانه نبوی. وزیر وازارت جدیدالتاسیس می باید نیک بداند و نیک ببیند و نیک بشناسد و عمیق بفهمد که تقدیر تاریخ ما با تقدیر تاریخ همه ملت های منطقه علی الخصوص خاورمیانه نبوی درهم تنیده است و همه بر خوان ضیافت میراث مشترک بشری گردآمده ایم و از آن قوت و قوّت گرفته ایم و ستانده ایم. بایدبداند و بیند و بشناسد و بفهمد ایران یک نام نیست. ایران یک جغرافیای طبیعی محصور در جعرافیای ی اکنونش نیست. ایران یک جهان تاریخ است و اقلیم و عالم معنوی پرمایه و غنی و زنده و تاثیرگذار بر تاریخ و فرهنگ جهانی بشری ما. برای شناختن و شناساندن و معرفی بی طرفانه و صادقانه و پیراسته از تعصبات قومی این اقلیم و عالم معنوی می باید برنامه ریخت می باید به پایش عمر و اندیشه هزینه و عالمی را به خوان ضیافت آن فراخواند.

بساط مدیریت ها و معاونت های سود و سودا و شرکتده های باستان شناسی یکبار و برای همیشه از وزارت جدیدالتاسیس می بایست برچیده شود. فارغ التحصیلان زُبده رشته باستان شناسی علی الخصوص فارغ التحصیلال دوره های کارشناسی ارشد و دکتری که به دلیل بی کفایتی و عملکرد غلط رئیسان و مدیران نامتخصص سازمان برای امرار معاش و زنده ماندن به شغل ها و حرفه های نامرتبط و نامانوس به رشته و دانشی که سرمایه عمر خویش را به پایش ریخته اند؛ پناه برده اند می باید در وزارتخانه جدید به خدمت فراخوانده شوند و دانش و دانایی و تجربیات علمی و حرفه ای  آنها  را در خدمت صیانت از مواریث فرهنگی و معرفی تاریخ و فرهنگ کشور در مقیاسی جهانی به جهانیان به کار انداخت و به کار گرفت.

ایران امارات و سرزمین آلاسکا نیست. کشور جدیدالتاسیس دیروز امروز هم نیست. ایران یک جهان تاریخ است و یک جهان مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی. به هر میزان بیشتر و بیشتر بشناسیمش بیشتر و بیشتر دوستش خواهیم داشت. عمیق تر با آن احساس دلبستگی خواهیم کرد. مصمم تر مواریثش را پاس خواهیم داشت. قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری». ایران شناسان بزرگ و بنام جهان ایران را دوست داشته اند. با تاریخ و فرهنگ غنی آن عمیقاً احساس دلبستگی کرده اند. ریچارد فرای فقید دوست می داشت در ایران به خاک سپرده شود که متاسفانه چنین نشد. هانری کربن جانی و ضمیری عمیقاً ایرانی داشت. به صراحت به آن ایمان داشت و اعتراف می کرد. انسان جاهل، یک جامعه و جهان جاهل و بی خبر از اقلیم و عالم و جغرافیایی که در آن زندگی می کند و درآن به سر می برد حتی ناتوان و ناکام از دوست داشتن و همدلی با خویش است چه رسد به  همدلی با اقلیم و عالمی که در آن زندگی می کند. پیوند و پیوستگی میان دوست داشتن و صیانت کردن میان صیانت کردن و مراقبت کردن سرشتین و گوهرین است. نمی توان کسی را و چیزی را دوست داشت و در صیانت و مراقت از آن بی تفاوت بود و بی تفاوت ماند و بی تفاوت از کنارش گذشت.

از جفایی که مدیران دولتیان نامحمود سلف نهم و دهم به مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور کردند درس عبرت بیاموزیم و جبران مافات کنیم و طرح وزارتی نو را با ساختاری نو و برنامه های نو دراندازیم و خادمان مُلک و ملت را به خدمت بطلبیم و بساط خائنان را از سازمان پیشین و وزارتخانه جدید برچینیم.

رئیس ناباستان شناس و فرهنگ ناشناس سازمان به جای لشکرکشی به مجلس و تطمیع ناکام مجلسیان و مانع افکندن بر سر راه طرح تصویب و تاسیس و تکوین وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، معقول تر این است میراث و میراثیان را به سنگربانان و میراث دارانش وانهند و به حجره پیشین خود بازگردند که هم سودش برایشان فراوان تر است هم انبانشان از زر پرتر! سنگر میراث و میراثیان، سنگر نام و نان نیست. شما چنانکه شماری از دولتیان و مدیران و مسئولان کشور ما به اشتباه یا به زور و به زر و به تطمیع و تزویر و قوّت بازو سنگرهایی را غصب و اشغال کرده اید که نه در صلاحیتتان است و نه به مصلحت و منفعت مُلک و ملت و میهن.

و هیچ ستمی اهریمنی تر از این نیست که بر کرسی و بر جایگاهی  به زور و به زر و به تطمیع و تزویر  تکیه بزنی و بنشینی که برازنده اش نیستی و شایستگی و لیافت و برازندگیش در تو نیست. در زمین دیگری خانه کردن» و کار دیگری را انجام دادن و سنگر دیگران اشغال و تسخیر کردن معضل بزرگیست که متاسفانه و متاثرانه در جامعه پساانقلاب ما نهادینه شده است و به صورت یک رسم یک سنت و نحوه زندگی و طریق زیستن درآمده است. باید مراقب بود در معرفی وزیر به وزارت جدید چنین نشود و مداحان و بقالان سر کوچه و خیابان به مجلسیان معرفی نشوند که از چاله درآمدن و به چاه افتادن است.

حکمت الله ملاصالحی، دانشگاه تهران

۱۶/۵/۱۳۹۸ هجری خورشیدی


 

مشعلدار صدوق حکمت و عرفان

خدمت میزبانان ارجمند و میهمانان عزیز سلام عرض می کنم.

در سنّت های اعتقادی و نظام های اسطوره ای فرهنگ ها و جوامع گذشته، نظم، تراتب و توازن طبیعی میان به در شدن و در آمدن شب و روز و طلوع و غروب خورشید پدیدارهای عریان طبیعی دانسته و زیسته و فهمیده نمی شدند. این پدیدارها، هم تأثیر ژرف و شگرف بر حیات معنوی و اشراقات باطنی و صحت روان و سلامت رفتار آدمیان داشتند هم پژواکی از احساس گرم و رازآمیز انسان با جهان بودند. انسان، آیینه دار جهان بود و جهان آیینه دار انسان. گاه این عالم کبیر تعبیر می شد و آن عالم صغیر و بالعکس. متون و ادبیات عرفانی ما پر و غنی از چنین تعابیری است.

در این میان  شب، تصویری و تمثالی زنده و گرم از رازآمیز و رمزآلود ترین وجه وجود آدمی و حیات معنوی و نحوه بودن و حضور انسان در جهان بود. حضوری به غایت راز آمیز و و معنوی در زندگی انسان داشت. در فرهنگ ها و جوامع گذشته اسطوره ها و آیین های شب و خلوت ها و سلوک ها و نیایش های شبانه از غنی و رازآمیزترین میراث معنوی و حیات باطنی تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما بودند. شب، یک پدیده عریان طبیعی زیسته و دانسته نمی شد. جلوه ای زنده و گرم از نحوه بودن و حیات معنوی و حضور انسان در جهان بود. تعابیر و اشراقات و مشاهدات عمیق باطنی و نغز و مغز و دلنشین عارف و شاعر بنام خراسانی ما را در دیوان شمسش ببینید:

 

بیگاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد

خیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شد

.

ساقی به سوی جام رو ای پاسبان بر بام رو

ای جان بی آرام رو کان یار خلوت خواه شد

.

جان های باطن روشنان شب را به دل روشن کنان

هندوی شب نعره ن کان ترک در خرگاه شد

.

شب روح ها واصل شود مقصودها حاصل شود

چون روز روشن دل شود هر کو زشب آگاه شد

  .

شب ماه خرمن می کند ای روز زین بر گاو نه

بنگر که راه کهکشان از سنبله پر کاه شد

اسطوره ها وقتی خادم اشراقات وحیانی و مشاهدات باطنی و عرفانی می شوند چه می کنند؟! هیچ فرهنگی، هیچ جامعه ای بی اسطوره مباد! در کلام حافظ نیز فراوان از شب و اوقات و احوال تابناک و حیات و حضور رویاهای و اشراقات و مشاهدات و مکاشفات باطنی سخن رفته است. شب ها و سحرهای خوش و رویایی که حافظ زیسته است در سروده ها و طربنامه عشق کلام او آن چنان گرم و زنده بیان شده است که در کمتر شاعری مشابه اش را می بینیم. شب ها و سحرهای مبارک حافظیه گاه سر به آستان شب های قدر پیامبرانه می سایند:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

 وندران ظلمت شب آب حیاتم دادند

حضورها و خلوت های انس و شب های خوش ملکوتی حافظ را در این غزل سحرآمیزش ببینید:

معاشران گره از  زلف  یار  باز کنید

شبی خوش است و بدین وصلتش دراز کنید

حضور خلوت انس است و دوستان حاضر

و ان یکا بخوانید و در فراز کنید

رباب و چنگ به بانگ بلند می گویند

که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید

به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد

گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است

چو یارناز نماید شما نیاز کنید

 (دیوان حافظ، به تصحیح رشید عیوضی و اکبر بهروز، تهران :موسسه انتشارات امیرکبیر،1366،ص 254).

عالم جدید به چنین شب های قدر و سحرهای خوش و مبارک و خلوت ها و نیایش ها ی شبانه و وردهای سحری بیگانه است. کلام ملکوتی دیگر حافظ را در وصف شب های تابناک و سحرهای خوش ملکوتی ای که در حضور و به شهود  و اشراق زیسته است ببینید.

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

با من راه نشین باده مستانه زدند

این کیست که پیش از آنکه آب و گل کوزه تن خاکی و جسم ناسوتی او آفریده شود، نظاره گر خلق خویش است!؟ این بیت در ذهن انسان پاسخی را تداعی می کند که عیسی بن مریم (ع) به فریسیان یهود گفت: من پیش از ابراهیم بودم.» گوهری، اکسیری، حقیقتی، اصل (آرخه) ای ماورایی، فراتاریخی، سرمدی و و هر نام دیگری که میخواهید بر آن بگذارید در آب و گل کوزه شکننده و ناسوتی تن ما هست که از حد انسان تاریخی و ناسوتی فراتر است و فرامی گذرد و فرشتگان نیز بر همین گوهر ملکوتی و نفخه و نفس رحمانی و سجده آوردند. حافظ را ببینید:

ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد

که در حسن تو لطفی دیدبیش ازحد انسانی

عالم مدرن، عالم اثبات ها و انکارهایی است بس عظیم. تمدن دوره جدید، بی شب ترین و روز زده ترین همه تمدن ها در ادوار و اکوار تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری است. باری و به هر روی، تصادفی نیست که می بینیم در سنت  های اعتقادی و حیات معنوی فرهنگ ها و جوامع گذشته به همان اندازه که اتفاقات بزرگ و تجربه های عمیق وجودی و اشراقات باطنی انسان، مانند روز ، یوم الدین، یوم الله و آغازین روز آفرینش به روز منتسب شده، مشاهدات و مکاشفات و تجربیات و اشراقات عمیق معنوی و رستاخیزهای عظیم انسان نیز به شب منتسب شده و در شب اتفاق افتاده است. شب یا شب های قدر، شام آخر و شب یلدا  و قصه های هزار و یک شب از همین موارد و مصادیق مهم در نسبت انسان با شب و حیات و زندگی شبانه اوست.

در عالم مدرن برای نخستین بار فناوری آتشناک انسان روزگار ما نه تنها این توازن و نظم طبیعی را به هم می ریزد بلکه مرزهای میان شب و روز را نیز درهم می شکند و برای نخستین بار  روز ، شب را تسخیر می کند و بساط حیات شبانه انسان را بر می چیند. شما فشار سنگین و کمر شکن روز را بر روان و رفتار انسان روزگار ما و فرار از مشغله های روز را به طرز مغالطه آمیز در معماری عالم مدرن می توانید ببینید. معماری درها و پنجره های چند جداره ای! تمدن مدرن از این منظر تمدنی بی شب و بی بهره و بی نصیب از خلوت های شبانه و سکینت شب و شب آگاهی است. این سروری و سیطره روز بر شب را شما در مقیاس جهانی، در نظام دانایی، در نحوه نگاه و نظام ارزشی انسان دوره جدید و نحوه زبان و بیان او نیز می توانید مشاهده کنید.

اتفاقات بزرگ روزگار ما همه یکسر به روز منتسب شده اند: روز جهانی حقوق بشر، روز جهانی صلح، روزجهانی زمین، روز جهانی زن، روز جهانی فلسفه، روز جهانی موزه ها، روز جهانی میراث فرهنگی و صدها و صدها نمونه و مصداق دیگر. چنین به نظر می آید دوست ارجمند و فاضل ما آقای علی دهباشی همچنان وفادار و پاس دار سنت و میراث شب هایی هستند که در روزگار ما از صحنه فرهنگ و زندگیمان رخت بربسته است. آیین  شب های روشن بخارا ، کارنامه درخشان ایشان در تاریخ ما بجای خواهد ماند. همت والای ایشان تحسین برانگیز و ستودنی و بیاد ماندنی است.

این رسم مبارک و مسعود که در اینجا به نام و به مناسبت و به پاس زحمات معلم فاضل و دانشمند مهذب و دانای حکمت و عرفان و فکر و فلسفه میهن ما آقای منوچهر صدوقی سها برگزار می شود؛ برگ زرین دیگری است از کارنامه قطور و درخشان علمی و فکری و فرهنگی و ادبی دوست گرانمایه و ارجمند و خوش فکر ما آقای علی دهباشی و دیگر دوستانی که دست در دست ایشان نهاده اند و همت کرده اند تا آن که مراسم هرچه مقبول تر و مطلوب تر و محمود تر زیر سقف خانه اندیشمندان علوم انسانی بپا و برگزار گردد.

در میان اصحاب فکر و فلسفه، علی المعمول رسم بر این است که نخست تقریر محل نزاع شود و سپس طرح گفتگو و مباحثه در انداخته شود. بنده در اینجا به صراحت اعلام می کنم در جایگاهی نیستم که در وصف و معرفی آثار و مقام و منزلت معلم بنام حکمت و عرفان و فکر و فلسفه میهن ما آقای دکتر صدوقی سها سخن برانم. شاید به دلیل دوستی و صمیمیت و همدلی ای که میان بنده و ایشان برقرار بوده است، دوستان ما تمایل  داشته اند اینجانب هم یکی از سخنرانان مراسمی که بنام  ایشان آذین بسته است، باشم. اینک که بخت یار شده است  و توفیق دست داده است بنده هم یکی از سخنرانان مراسم شبی از شب های درخشان بخارا باشم فرصت را غنیمت شمرده و به اجمال و فهرست وار که بی مناسبت با منزلت و مرتبت و شخصیت رفیع  معلم بنام حکمت و عرفان وفکر و فلسفه میهن ما نیست، اشاره ای کوتاه و مجمل بشود. البته احساس همدلی ای که با ایشان دارم به مراتب اصیل تر و عمیق تر و خوش تر از همزبانی و هم فکری است. نکته ای که خداوند هم در قرآن به رسولش فرمود تو اگر ثروت عالمی را هزینه همدلی و مودت میان آدمیان می کردی، هیچگاه موفق نمی شدی مگر آن که ما می خواستیم و دل آدمی عرش رحمان است و خاستگاه و رستنگاه همدلی با عالم و آدم.

نخست آن که همه سنت های اعتقادی ما، همه نظام های فکری و معرفتی و ارزشی ما، همه ساختارهای اجتماعی و اقتصادی ما، همه انواع و اطوار و احوال و اشکال سنت ها، سبک های هنری و کنش های خلاق ذوقی و زیبا شناختی ما و خلاصه سخن آن که نحوه بودن  و حضور تاریخی و تاریخمند انسان در جهان، روی گسل های زله خیز ارض تاریخ و ارض وجود انسانی ما افق گشوده و آشکار شده و بنیاد پذیرفته اند. به تعبیر قرآن شریف: کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام» (الرحمن، آیه 27).

هرچه اندیشی پذیــرای فناست

آنکه در اندیشه ناید آن خداست

(مثنوی د. یکم، ص 107)

ارض تاریخ و ارض وجود آدمی ارضی است به غایت زله خیز و پرگسل. همه ادوار و اکوار تاریخ آدمی روی کمربندها و گسل های زله خیز ارض وجود و ارض تاریخ افق گشوده و افتتاح شده و هربار روی آوار آثار و اثقال ارض تاریخ و ارض وجود آدمی از نو افتتاح شده و بنیاد پذیرفته اند. تعابیر قرآن را در همین رابطه  ببینید: اذا زله الارض زالها. و اخرج الارض اثقالها. و قال الانسان ما لها. یومئذ تحدث اخبارها» (زله، 1-4).

دوره جدید از زله خیزترین ادوار تاریخ، فرهنگ، حامعه وجهان بشری ما بوده است. در هیچ دوره ای،  ارض تاریخ و ارض وجود آدمی این چنین مخاطره انگیز و نگران کننده در معرض لرزش ها و تکان ها و طوفانهای سخت و سنگین و پی به پی و نفسگیر در مقیاسی انسانشمول و سیاره ای  نبوده است.  انسان هیچ دوره ای، هیچ تمدنی، هیچ فرهنگی، هیچ جامعه ای اینچنین زیر آوار نفسگیر ساختارها و نظام های اعتقادی فرو پاشیده و ارزشی و معرفتی درهم شکسته دست و پنجه  نرم نکرده است. انسان عالم مدرن سرگشته و بی قرار ترین انسان همه ادوار تاریخ آدمی است. عالم مدرن عالم دستاوردهای عظیم و بی سابقه در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری است. دستاوردهایی که به هزینه و به بهای از کف رفتن و از کف دادن گوهرهای پربها تر و اصیل تر به کف آمده است. این نیز از پارادوکس ها و تناقض های عجیب دیگر تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما است. پی به پی به کف می آوریم و پی به پی از کف می دهیم.

  موزه های عالم مدرن روی آوار به جا مانده از اجساد و اجسام و آثار و اثقال ارض تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما بنیاد پذیرفته اند. در شرایطی اینچنین سخت و سنگین و مخاطره آمیز و نگران کننده و دلهره آور، همچنان میراث بان و مشعلدار صدوق سنت و میراث حکمت و عرفان و فکر و فلسفه و اخلاق و ادب و حیات معنوی مردم و ملت خویش با قامتی استوار وفادار ماندن و ایستادن، مسئولیتی است خطیر وسنگین و پیامبرانه. در مجاهده و پیکار معنوی می باید ثابت قدم بود و اهل تردد و تذبذب نبود. بردبار و استوار در سنگر ایستاد. در میانه میدان  فداکار و از خود گذشته بود. این همان مسئولیت سنگین و خطیری است که مهذب و مومن، معلم بنام و برجسته حکمت و عرفان و فکر و فلسفه ما آقای دکتر منوچهر صدوقی سها، صدوق برشانه گرفتنده اند و محکم و استوار ایستاده اند. اما این تنها راه پیش روی ما و تنها مسئولیت سنگین و خطیری نیست که بر شانه گرفته و و بر دوش می کشیم.

برای ادامه حیات دو راه دیگر نیز پیش روی ماست که می بایست طی شود؛ راهی پر پیچ و دشوار به سوی مقصدی مبارک. یکی اراده و عزم و دلیری واکاوی، واشکافی، بازخوانی و نقد و تحلیل دلیرانه ظرفیت ها و راستی ها و کاستی های سنت و میراث و فکر وفلسفه ای که بر آن تکیه زده ایم و دیگری شناخت و فهم عمیق  و وثیق از مومات و مقتضیات و نظام دانایی و ارزشی عصری که در مقیاسی انسانشمول، فراقاره ای و سیاره ای تاریخ جهان را تسخیر کرده و بر آن سروری می کند و مدیریت آن را در کف منافع و مطامع خود گرفته است.

کوتاه سخن آنکه مشعلداری و میراث بانی، واکاویدن و بازخواندن و نقد دلیرانه راستی ها و کاستی ها، ظرفیت ها و محدودیت های سنت و میراث و نظام اعتقادی و فکری و معرفتی و ارزشی ای که برآن تکیه زده ایم گام به گام و شانه به شانه نقد و تحلیل و تفهیم و تعریف درست و واقعی از مومات و مقتضیات و واقعیت ها و تحولات عظیم و بی سابقه علمی و فنی و فکری و نظام معرفتی و ارزشی و مدنی عصری که تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما را در مقیاسی سیاره ای تسخیر کرده است و روی ساختارها و ستون های درهم شکسته و آوارهای به هم ریخته سنت های اعتقادی و نظام های فکری و معرفتی جوامع دیگر، موزه های مدرن خود را بنیاد نهاده است راه پر پیچی است که می بایست طی شود. عصری که مواریث مدنی همه فرهنگ ها، همه جامعه ها اینک ماده اندیشه و موضوع معرفت و آگاهی تاریخی اوست. اندیشه تاریخی ای که تا مرزهای تاریخ طبیعی عقبه تاریخ بشر را وجب به وجب زیر جراحی های باستان شناسانه خود گرفته است و طلب حدیث و خبر از آثار و اثقال تاریخ آدمی می کند و عطشناک و آتشناک در جستجوی باده ای از معنا از جام های شکسته از گذشته است. آنکه مشعل را در کف گرفته است مانع برسر راه انقطاع وگسست و متوفق شدن استمرار و حیات و حضور تاریخی و تاریخمند انسان در جهان می شود؛ آن که دلیرانه روی آوار گسل های زله خیز ارض تاریخ ایستاده است و روی به سوی افتتاح و انفتاح عهدی و عصری نو دارد هم پس و پشت واقعیت را وامی کاود  و می جوید هم مومات و مقتضیات عصری که در آن به سر می برد می بیند هم  آرش افق ها و مرزهای فراختر عهد و عصر دیگری است.

در عصر سیطره و سیادت تاریخی ترین تمدن ها در تاریخ بشر، اندیشه و آگاهی تاریخی ضرورتی است اجتناب ناپذیر برای ادامه حیات به عنوان یک ملت، یک جامعه، یک فرهنگ. هرجا ظلمت غفلت و بی خبری تاریخی، سنگین تر، خطر مرگ تاریخی قریب الوقوع تر.

حکمت الله ملاصالحی، دانشگاه تهران

28/3/98 هجری خورشیدی


 

نوروز یک جشن و رسم و آیین به معنای متعارف و متداول نیست. آیین های نوروزی تصویری به غایت غبار و زنگار گرفته  از یک  سنت و میراث کهن و مشترک به جای مانده از هستی شناسی، کیهان شناسی و حیات مدنی و معنوی یک دوران دیرینه و درازآهنگ تاریخ، فرهنگ جامعه و جهان بشری هستند. میراث هزاره هایی بس کهن و مهم و سرنوشت ساز در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما. آیین های نوروزی سنت و میراث مشترک تحولاتی هستند بس عظیم و سرنوشت ساز در فرهنگ و زندگی و نحوه بودن و نسبت و رابطه بشر با جغرافیای طبیعی و تاریخی خویش.
گذار از یک دوران دیرینه و دیرپای فرهنگ و زندگی بی ثبات و اقتصاد و معیشت چنگ و دندان و جنگ و گریز و ستیز و شکار جانوران حیات  وحش و ریختن خون و دریدن و بلعیدن طعمه و ورود به هزاره های عصری و عهدی و عالمی و آدمی دیگر، یک رویداد معمولی و تحول متعارف نبود. به یک رویداد و تحول در اقتصاد و معیشت نیز محدود نمی شد. تحولی بود بس عظیم بس سرنوشت ساز و به غایت مهم و تعیین کننده که نسبت و رابطه انسان را از بُن و بنیاد با زمین و زمان با آسمان و آسمانیان و زمینیان دگرگون می کرد. آن جغرافیای طبیعی  و حیات وحش جانوران شکاری، و زمینی که غار بوده و صخره و پناهگاه جنگ و ستیز و گریز میان انسان و جانوران حیات وحش اینک زمین بود و آغوش گرم مادرانه اش و تصویری زنده از الوهیت  و تجربه انسان کشاورز از امر مقدس واصل الوهیت .
پایه ها و صُور آغازین آئین های فصلی درهمین جامعه ها و جمعیت های کشاورز و دامدار نخستین پی افکنده شد و ریشه هایش نیز به همین هزاره های نوسنگی در مناطق خاورنزدیک و جوامع مدیترانه شرقی باز می گردد. آیین هایی که طومارشان با کیهان شناسی، هستی شناسی و فرهنگ و زندگی و حیات معنوی و  فکری  و سنت اعتقادی و  نظام های ارزشی و اسطوره شناسی و بینش اسطوره ای و آیینی فرهنگ ها و جامعه کشاورزان آغازین هزاره های نوسنگی درپیچیده و درهم تنیده بود. تصویری زنده و گرم ازهماهنگی و همسویی میان جغرافیای طبیعی و فرهنگی انسان را به تماشا می نهاد و باز می نمود و بیان می کرد. تصویری به غایت رازآمیز به غایت گرم و زنده از تجربه و نسبت و رابطه انسان با الوهیت و امر مقدس. آیین های نوروزی با همه رنگارنگی و کثرت احوال و اطوار و انواعشان، سنت و میراث مشترک به جای و به پای مانده از سنت و میراث مشترک و حیات معنوی  هزاره هایی هستند که در تاریخ، فرهنک جامعه و جهان بشری ما به غایت مهم و سرنوشت ساز بوده اند.
اسطوره های آغازین آفرینش و زمان مستدیر اسطوره ای - آیینی و دور زاد و مرگ و رستاخیر و رویش فصلی گیاهان و زایش فصلی جانوران در همین هزاره های نوسنگی پی افکنده شدند. صور آغازین آیین های نوروزی اسطوره ها و آیین ها و سنت های و میراث مشترک جامعه ها و جمعیت های کشتگر و دامپرور همین هزاره های نوسنگی خاورنزدیک و مدیترانه شرقی از مناطق شرقی فلات ایران گرفته تا آن سوی کرانه های غربی دریای اژه و منطقه بالکان بودند و در همین هزاره های مهم و سرنوشت ساز پی افکنده شدند و بنیاد پذیرفتند. حتی امروز هم در شعر و ادبیات و سنت های اعتقادی و منابع و متون دینی ملل خاور نزدیک و مدیترانه شرقی می توان عناصر اسطوره ای و آیینی به جای مانده از آن هزاره های نوسنگی را ردیابی و رصد کرد. ایرانیان در این میان از همه وفادارتر و اسطوره ای تر به سنت و میراث آن هزاره ها هم بوده اند هم مانده اند. از این منظرحکیم ابوالقاسم فردوسی، و حضرت شمس الدین محمد حافظ، و جلال الدین محمد بلخی خراسانی هم در زبان و هم در نحوه بیان از وفا دارترین شاعران و سرایندگان بنام ما به سنت ها و آیین های اسطوره ای هزاره های پیش از تاریخی هستند. غزلیات عمیق اسطوره ای حضرت مولوی را در همین رابطه ببینید:
شب ماه خرمن می کند ای روز زین بر گاو نه
بنگر که راه کهکشان از سنبله پر کاه شد
شب؛ خرمن ماه در آسمان شب. تن شب و تن گاو اساطیری آسمانی، شاخ های گاو و هلال ماه که نو نو می شود. کهکشان و کاه کشان. سنبله و صور فلکی سنبله یا خوشه گندم. دانه های گندم و شیر و زرق آسمانی. راه شیری و راه پر از شیر و مناسبت و مقارنت میان این شیر و رزق آسمانی و آن شیر طبیعت به مثابه تصویری از الوهیت مادرانه با تشخص ها و اوصاف مادرانه اش چونان شیرزن و صدها و صدها شواهد و قرائن و موارد و مصادیق دیگر همه و همه یک به یک طوماری از  پیوند و پیوستگی و درهم پیچیدگی سنت ها و نظام های اسطوره و آیینی و میراث به جای و به پای مانده از فرهنگ ها و جوامع گذشته را با حیات مدنی و معنوی فرهنگ ها و جوامع سپسین در برابر ما می گسترند.
حافظ را ببینید:
مزرعه سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
فلک چونان مزرعه سبز. داس درو چونان داس مه نو میراث اسطوره ها کهنی هستند که عارفان و شاعران ما به حضورشان فرامی خوانند تا آنکه هرچه زنده تر و گرم تر و نغزتر و مغزتر و دلنشین تر مشاهدات و مکاشفات و تجربیات عرفانی و ذوقی و زیباشناختی خود را بیان کنند.
زبان و نحوه بیان اسطوره ای قرآن را در خدمت وحی و کلام و پیام و حیانی ببینید: نسائکم حرث لکم. (سوره بقره، آیه ۲۲۳) ن شما کشتزاران شمایند و
اسطوره ها تا پیش از برآمدن دنیای مدرن  هم زنده ترین زبان هم گرم و تاثیرگذارترین نحوه  بیان مشاهدات عرفانی و تجربه های ذوقی و زیباشناختی فرهنگ ها و جمعیت ها جوامع بشری ما بودند هم  آن که سهمی و نقشی بی بدیل در نحوه بیان و کلام و پیام های وحیانی و نبوی پبامبران بزرگ داشتند و بر شانه می کشیدند. آیین های نورزوی به معنی الاعم و آیین ها و جشن ها و مراسم عزا و سوگواری ها به طریق اولی نیز چنین اند. فراخوانده می شوند تا تصویری هرچه زنده تر و گرمتر و آیینی تر از حیات مدنی و معنوی ما را به تماشا بگذارند و بیان  کنند. هرچند آیین های نوروزی که ما  و دیگر جوامعی که با ما ایرانیان بر خوان ضیافت یک میراث مشترک گردآمده اند و نشسته اند و از آن قوت و قوّت ستانند و می برند و می گیرند در دوره  جدید که هرساله در آغاز فروردین ماه و فصل بهار بپا و برگزار می شوند از زمین تا به ثریا متفاوت از آیین های نوزوزی فرهنگ ها و جوامع گذشته  هستند؛ با این همه و مع الوصف این آیین همچنان تصویری از تعلق خاطر فرهنگی و تذکرتاریخی و هویت ملی و رشته اتصال معنوی و حلقه پیوند مدنی این جوامع علی الخصوص ما ایرانیان را با سنت و میراث مشترکی که بر آن تکیه زده ایم  هرساله به تماشامی نهند. صیانت از آیینه های هزارتکه و زنگار گرفته از این میراث ارجمند یک ضرورت اجتناب ناپذیرست و از کارناوالیزه کردن و آسیب رساندن و آلوده کردنش می بایست پرهیزکرد و پروا داشت.
کیهان شناسی، معرفت شناسی و باده های نو به نو علم و فناوری های آتشناک و شعله خیز و شعله ریز عالم مدرن چونان سیل سنت های اعتقادی و نظام های ارزشی و اسطوره شناسی و کیهان شناسی  و افلاک شناسی های کهن را کوبیده و با خود برده است. حجم سنگین و تراکم اتفاقات و خیزش و ریزش نفسگیرتحولات و فضای مسموم عالم جدید مجال تنفس و ادامه حیات به سنت ها و مواریث معنوی را نمی دهند.
آنچه از آیین های نوروزی و از آن سنت ها و مواریث کهن و هستی شناسی و کیهان شناسی نظام های اسطوره ای و سنت های اعتقادی فرهنگ ها و جوامع عهد باستان به جای مانده چونان ابنیه و مآثر تاریخی غبار گرفته و عریانی هستند که از فحاوی آغازین خود تهی شده اند. یا چونان جام های شکسته ای در دستان ما هستند که تهی از باده معنا شده اند یا چونان ظرف های شکسته بی مظروف زیر سقف و پشت ویترین موزه های عالم مدرن ما! تنها کاری که در شرایطی این چنین دشوار می توان کرد این است که با ابزارهای شناخت باستان شناسانه همچنان نسبت موزه ای و آرکئولوژیک  خود را با آنها حفظ کنیم و نگذاریم رشته های اتصال تاریخی و حلقه های پیوند فرهنگی و مدنی و معنوی ما با آنها قطع و گسسته شود که  اگر چنین شود برای همیشه از صفحه روزگار و صحنه تاریخ به حاشیه رانده شده و چه بسا محو می شویم. واقعیتی که بسیاری از فرهنگ ها و جوامع روزگار ما آن را احساس کرده اند و سعی ورزیده اند در عصری این چنین پیچیده و دشوار و خطرخیز و مخاطره انگیز در محاسبات خود خطا نکنند و به بی راهه نروند. چون نیک می دانند که اگر چنین شود و چنین کنند فرو خواند ریخت.
سخن آخر آنکه نوروز آیین طبیعت است و پاکیزگی و سنت و آیین پاک زیستن، به نام نوروز و به بهانه به پاکردن و برگزاردن آیین های نوروزی طبیعت پاک را مسموم و آلوده نکنیم. جغرافیای طبیعی، زباله دان جغرافیای تاریخی نیست. جغرافیای طبیعی، منبع حیات و سرچشمه زندگی ماست. بنام نوروز طبیعت را پاس بداریم. از مسموم و آلوده کردن طبیعت و منابع حیاتی و جغرافیای طبیعی بپرهیزیم. پرهیز از آسیب رساندن به طبیعت عین پرهیزگاری و فضیلت نیک زیستن است و نیک بودن. یک جامعه و جهان بیگانه و نامآنوس به اخلاق وآداب و ادب پاکیزگی وپاک و پاکیزه نگاه داشتن طبیعت و زیست بوم و محیط زندگی و غریبه و نامآنوس به نظم و هماهنگی وزیبایی و عشق به زیبایی  و بی بهره و بی توجه به اخلاق و ادب مراعات حقوق و قوانین اجتماعی  ازحیات وحش هم درنده تر و نا امن تر و هلاکت بارتر است.
روز نو و ماه نو و فصل نو و سال نو و آیین های کهن نوروزی بر کام همه میهنان گوارا باد و تا باد چنین بادا!


 

  برنامه سخیف خندوانه تصویری از قانقاریای فرهنگی است

شوخی جناب خان با دوره‌های تاریخی باستان شناسی و میراث فرهنگی با واکنش تند عضو هیئت علمی دانشگاه تهران همراه شده است. بخشی از برنامه خندوانه به طنزی درباره دوره‌های باستان شناسی و میراث فرهنگی اختصاص داشت که این بخش با واکنش رئیس موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران و یادداشت دکتر حکمت الله ملاصالحی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران همراه شد. این بخش از برنامه خندوانه را اینجا ببینید.

دکتر ملاصالحی درباره این ویدئو نوشته است: یادداشت کوتاهی که از محضر مخاطبان ارجمند ما می گذرد به پیشنهاد رئیس موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران و نقد به جا و به حقی که ایشان درباره محتوای یکی از برنامه‌های خندوانه درباره مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی کشور داشته‌اند به رشته تحریر درآمده است. اتفاقا” در طنز تلخ برنامه خندوانه درباره مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور آن هم در حضور یکی از میراثیان میهنی نکته‌های ظریف و مهم و تامل برانگیز فراوان هست که به پاره‌ای از آنها در اینجا فهرست‌وار اشاره می‌شود:

نخست آنکه به ما می‌گوید؛ جامعه ما تا چه میزان فاقد آگاهی تاریخیست .آگاهی تاریخی که در عالم مدرن درصف مقدم تصمیمگری‌های ی و فرهنگی و مدنی و معنوی دولتیان دنیای مدرن ایستاده است و در معادلات و مناسبات ی دولت‌ها نقش تعیین کننده بر شانه می‌کشد.

دو دیگر آنکه از فحوای آن برنامه چنین استنباط می‌شود که مردم ما تا چه میزان نسبت و تعلق خاطرشان را به گذشته خویش از کف داده‌اند و یا به مفهوم دقیق‌تر به بخش عظیمی از سنت و میراث و تاریخ خود تعلق خاطر ندارند و به آن احساس دلبستگی نمی‌کنند.

سه دیگر آنکه با مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی خود نمی‌توانند نسبت برقرار کنند. علی الخصوص نسبت و رابطه‌ای باستان شناسانه که در دوره جدید بر اندیشه و احساس و روان و رفتار انسان روزگار ما سروری می‌کند. تاریخ ملی برایش فراموش شده است. انگیزه و اندیشه ملی به سرزمینی که درآن زندگی می‌کند ندارد. حتی وقتی مورخ یا باستان شناس هم هست اصلا” نمی‌داند بر چه مورخ یا باستان شناس است.

چهارم آنکه همه چیز برایش سودا و سود است. این چیزیست که خلاء مدنی و معنوی که با آن دست وپنجه می‌فشارد می‌تواند پر کند.

پنجم آنکه در برزخ بی‌تاریخی بسر می‌برد و فهم درستی از زمان تاریخی ندارد. دچار نوعی زمان پریشی یا انا کرونیزم» شده است. صیانت از مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی برایش مهم نیست. اصلا”مسئله نیست و اساسا” موضوعیت ندارد. روی ستون‌های تخت جمشید یادگاری حک کنند! نقشه برجسته‌های عصر ساسانی را آسیب برسانند! کاشی و کتیبه از پیشانی ابنیه تاریخی بر کنند و بغارت برند! به محوطه‌های باستانی کنند و آثارش را بغارت برند و بتاراج دهند! اموال و اشیاء موزه‌های کشورش را سرقت کنند! در امانت خیانت کنند. چنانکه در موزه قزوین اتفاق افتاد! مشاهیر و مفاخر کشورش را کشورها و دولت‌های جعل تاریخ دوره جدید به نام خود ثبت جهانی کنند! برایش مهم نیست!

زبان طنز هر چند همیشه شیرین نیست. اتفاقا”ریشخند و پوزخند و بسخره گرفتن چیزهای جدی از شاخصه‌های همین طنزهای ناشیرین و تلخ است. ممکن است بگوئید واقعا” تهیه کنندگان و مجریان برنامه خندوانه اینها همه را می‌دانند اینها همه را می‌فهمند. اصلا” و اساسا” اینها همه برایشان مهم است. برایشان مسئله است. چنین دغدغه‌هایی را در دل و در سر دارند. گمان نمی‌برم که اصلا” می‌دانند و اساسا” می‌فهمند و چنین دغدغه‌هایی را در دل و در سردارند!.

به صراحت و موکدا” می‌گویم آنها هم خود فاقد چنین دانش و بینش و آگاهی تاریخی هستند هم مخاطبان خود را نیز چنین می‌بینند و چنین می‌پندارند. آنچه که برای آنها مهم است و در اولویت قرار می‌گیرد و اولاست خنداندن مخاطبان و بینندگان آنهاست ؛ البته که خنداندن مخاطبان و بینندگانشان به هر بهایی و با هر هزینه ای؛ و این همان چیزیست که بحق و بجا بمذاق حضرتعالی که مسئولیت سنگین و خطیر موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران را برشانه می‌کشید؛ خوش نیامده است.

هر باستان شناسی به هر میزان به صیانت از مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی مُلک و ملت خویش به معنی الاخص و مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی جامعه و جهان بشری به معنی الاعم حساس‌تر و جدی‌تر و مصمم‌تر ، باستان شناس‌تر و در رشته و حرفه و دانش خود فهیم‌تر وداناتر!

متاسفانه صدا وسیمای ملی که ظاهرا” و در حرف و نه در عمل یک رسانه ملیست در چهار دهه اخیر در تحقیر و تحریف و ترویج تخریب مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی کشور آنقدر که با ایران ستیزان همراه و همسو بوده است با ایران دوستان در معرفی و صیانت از مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور همدل و همنظر و همپا نبوده است.

حضرتعالی مدیریت موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران را بر شانه می‌کشید دریغ و صد دریغ که تا این زمان حتی یکبار هم مسئولان و مدیران رسانه ملی از شما دعوت بعمل نیاورده‌اند که بپرسند؛ موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران چگونه موسسه ایست؟ طرح‌ها و برنامه‌ها و اهداف و غایاتش چگونه است؟! اصلا”و اساسا” میراث فرهنگی چیست؟ و  ضرورت و حاجتش در صیانت از مواریث فرهنگی در چیست؟اگرچنین نکنیم چه می‌شود؟ ما حافظان مواریث مدنی و معنوی خویش هستیم یا مواریث ما حافظان فرهنگ و زندگی ما؟ ما از مواریث فرهنگی خویش صیانت می‌کنیم یا آنکه این مواریث فرهنگی ما هستند که از ما صیانت می‌کنند و بود و نبود ما در گرو بود و بود آنهاست.

به هر روی ما چه بخواهیم و چه نخواهیم چه بدانیم و چه ندانیم چه بپذیریم و چه نپذیریم موجوداتی فرهنگی هستم. دمی بی‌فرهنگ و مواریث فرهنگی که بر آن تکیه زده‌ایم نمی‌توانیم زنده و بر پای بایستیم و به جای بمانیم.

تحریف فرهنگ، تخریف فرهنگ، تحقیر فرهنگ، تحقیر و تخریب و تحقیر انسان و انسان بودن اوست. تحقیر نحوه بودنی که سرشتی فرهنگی دارد و فرهنگی ره می‌سپارد. ما به هر میزان فرهنگی‌تر زیسته‌ایم انسانی‌تر زندگی را تجربه کرده‌ایم.

فرهنگ امری کیفی و کیفیت زندگی و نحوه بودن ما در جهان است. یک جامعه و جهان فرهنگ گریز و میراث ستیز جامعه و جهان انسان ستیز هم هست. تصادفی نیست که هول انگیز و غم انگیز و پر خسارت و پر تلفات‌ترین دوره‌های تاریخی را در هنگامه افول نظام‌های ارزشی و انحطاط فرهنگی و حیات معنوی جامعه‌ها زیسته و آزموده‌ایم. آنچه در برنامه نمایش سخیف خندوانه درباره مواریث فرهنگی کشور دیدیم و شنیدیم تصویری از قانقاریای فرهنگیست که با آن دست و پنجه می‌فشاریم.


 

پژوهشکده علوم تاریخی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار کرده است:

از سلسله نشست های همکاری بین رشته ای تاریخ و باستانشناسی

موضوع: مناسبت های بنیادین باستان شناسی تاریخ و انسان شناسی

سخنرانان: دکتر حکمت الله ملاصالحی، دکتر ابراهیم موسی پور، دکتر حامد وحدتی نسب

دبیر علمی نشست: دکتر مهسا ویسی

زمان: یکشنبه ۹ دی 1397

دانلود فایل صوتی


 

مبادی و مبانی باستان‌شناسی شناختی

نویسندگان: دکتر حکمت الله ملاصالحی؛ دکتر وحید عسکرپور

شابک: 978-9640372906

ناشر: دانشگاه تهران

تعداد صفحات: 168

نوبت چاپ: اول

تاریخ انتشار: 1397

قیمت: 230,000 ریال

نوع جلد: شوميز

اندازه: وزيري


 

 

رفیقان قافله.

آن که چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز
چنین است قصه غم‌انگیز برخی دولتیان و رئیسان و مدیران و مسئولان نامسئول اداری و اجرایی جامعه بعد انقلاب میهن ما. دولتیان و مدیرانی که با تذ و تسبیح و تعصب دینداری و شعار تقوا پیشگی و تعهد به امانتداری و پاکدستی و خدمت به مُلک و ملت از در عمارت این صدارت و ساختمان آن وزارت و دروازه تجارت و اقتصاد و معیشت این نهاد و آن تشکیلات فرهنگی و اجتماعی پی‌به‌پی در می‌رسند و در می‌آیند و سرانجام و در فرجام با کارنامه‌ای مردود و مغضوب بی‌تودیع و تشییع بدر می‌شوند. شماری هم‌ پا به‌ فرار می‌نهند و می‌گریزند و در این یا آن سرزمین بیگانه پناه می‌گیرند و شماری دیگر دربند می‌شوند و در حبس افکار و افعال و اعمال مجرمانه خویش می‌باید سال‌هایی از عمر خویش را در زندان بسر برند و بسر کنند.
به گزارش اسکان نیوز، حکمت‌اله ملاصالحی، هیات علمی گروه باستان‌شناسی دانشگاه تهران در یادداشتی نوشت: قصه‌ای غم‌انگیز. تجربه‌ای پرهزینه و خسارتبار برای مُلک و ملت و میهن با اثرات و تبعات منفی و مزمن بر روان و رفتار لایه‌ها و اقشارمختلف اجتماعی از هر گروه سنی و جنسی. دوری باطل و پرخسارت و پرهزینه و قصه‌ای غم انگیز.

چهار دهه در ترازوی عمر متوسط و کوتاه بشری ما زمان اندکی نیست. تجربه زندگی یک نسل در آن درگنجیده است. تجربه برنامه و کارنامه مردود تربیت و تعلیم نادرست و ناراست و معوجی که عمر گرانبها و بی‌بدیل یک نسل از فرزندان کشور را بر باد داده است. تجربه و کارنامه نسلی که اینک در میان مغاک‌های عمیق و خلاءهای مدنی و معنوی گرفتار آمده است و برای رهایی از آن از هر نردبان فرسوده و شکسته‌ای بر می‌شود و به هر ریسمان پوسیده‌ای چنگ می‌افکند.تجربه‌ای که کارنامه مردودش قهقرای فرهنگی و فقر معنوی نسلیست که اینک گریبان و گلو جامعه ما را گرفته است و می‌فشارد و می‌خراشد و زخم می‌زند و می‌آزارد. تجربه طرح‌ها و برنامه‌های تعلیمی و تربیتی شکست خورده و ناکامی که زیر سقف‌های ترک خورده و مدرسه‌های آموزش و پرورش جامعه بعد انقلاب ما عمر یک نسل از فرزندان کشور را به بازی گرفته است.

نسلی که نه احساسی از ایرانی بودن و نه اراده و عزم و غیرت و همت میهن دوستی در سر دارد نه ایمان دینی و انگیزه و اشتیاقی معنوی در دل و نه فروغ حسی از پاکیزگی و زیبایی و پایبندی به نظم و مراعات قوانین اجتماعی و آداب و ادب زندگی پیچیده شهری در جانش روشن است و در فکر و فاهمه‌اش بیدار و فعال.نسلی ناکام و نامراد می‌کوشد با پناه بردن به قهر اقتصادی و اندوختن زر هرچه بیشتر و بیشتر و برکندن و برگرفتن زر هرچه فراوان‌تر از پیکر منابع طبیعی و مواریث تاریخی و فرهنگی کشور و پرکردن و انباشتن غنیمت هرچه فراوان‌تر و فراوان‌تر در انبان‌های جان تهی از معنویتش به هر بهایی و با هر هزینه‌ای که برای مُک و ملت و میهنش تمام شود پرکند. قصه‌ای غم انگیز و پرغصه با بازیگرانی که بر سر میهن و کشور و میراث مردم خویش قمارمی‌بازند به خمار خویش می‌نازند.

آن‌چه از پی می‌رسد تنها و تنها حکایت و روایت یک مورد و مصداق از میان شمار کثیری از موارد و مصادیق تجربه نه تنها یک نسل که دو نسلی است که دیگر نه انگیزه و نه اندیشه و آرمانی ملی و میهنی برای آبادی واعتلا و اقتدار وعزّت و عظمت مُلک و ملت در سر دارد و نه اساسا ملت و میهن و کشور برایش مساله است و نه عقیده و ایمان و پایبندی به ارزش‌هایی که چهاردهه پیش چونان طوفان به پا خاست و چونان آوار بر سر انقلابیون و جامعه انقلابی فرو پاشید، در دل دارد. وقتی پای پایبندی به ارزش‌هایی و دست تعهدی به پیمانی و وفاداری به عهدی در میان نیست، وقتی فروغ عقیده و آرمانی در خانه جانت فروزان نیست، هنرپیشه‌ای و بازیگر هر نقشی در هر پرده‌ی نمایشی معیار منفعت و مصلحت توست نه منفعت و مصلحت ملت و میهنت.

آن‌چه بر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری گذشت

سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری یکی از میان صدها سازمان و تشکیلات به ظاهر نوبنیادیست که پس از انقلاب بهمن پنجاه‌وهفت با برنامه‌های متفاوت از مرکز باستان شناسی پیشین بر صحنه می‌آید. سرگذشتش علی‌رغم عمر کوتاهش از بسیاری از نهادها و سازمان‌ها و تشکیلات نوپدید و نوبنیاد جامعه بعد انقلاب میهن ما غم‌انگیزتر و پرحاشیه‌تر و پرحدیث و حادثه‌خیزتر بوده است.

پرحادثه و حادثه‌خیز با خسارات و تلفات مدنی و معنوی سخت و سنگین و جبران ناپذیربرای کشور. این سازمان نخست یک سازمان و تشکیلات فرهنگیست. به‌ غایت فرهنگی و بغایت مهم از همین منظر و با چنین ماهیتی. در میان معاونت‌های این سازمان و تشکیلات مصدوم و مقهور، پژوهشگاه سازمان در قیاس با دیگر معاونت‌ها و زیرمجموعه‌ها دستش همیشه هم از نان تهی‌تر بوده است هم از نام کوتاه‌تر و هم از جاه بسته‌تر. سنگرش سنگر جان ارتشیان و سپاهیان و سربازان ثغور و سرحدات هم نیست.در یک کلام سنگر سربازانش سنگر تیغ و تیر و شمشیر و تفنگ و توپ و تانک نیست.سپاهیان و سربازانش، سربازان سنگر تاریخ و فرهنگ و مآثری تاریخی و مواریث فرهنگی مُلک و ملت و میهن‌اند. سنگری بغایت مهم. مسئولیتی بس عظیم و امانتی بس خطیر و شریف بر شانه سربازان مُلک و ملت و میهن.

پژوهشکده باستان‌شناسی زیر خیمه همین پژوهشگاه سکنی دارد و بیشترین سربازان و سنگربانانش را اعضا علمی و پژوهشی‌ای تشکیل می‌دهند که دانش آموختگان و فارغ‌التحصیلان رشته باستان‌شناسی و دیگررشته‌ها و تخصص‌های خویشاوند و مرتبط با علوم باستان‌شناسی هستند. قطار طرح‌ها و برنامه‌های آن هم علی‌القاعده می‌باید روی ریل‌های مطالعات میدانی باستان شناسان و هیات‌های باستان‌شناسی اعم از انواع و اطوار بررسی‌ها و کاوش‌ها و حفاظت محوطه‌ها و ارائه گزارش‌های باستان‌شناختی به مقصد شناختن و شناساندن هرچه اصولی‌تر و عالمانه‌تر تاریخ فرهنگ و مآثرتاریخی و مواریث فرهنگی کشور به ایرانیان و در مقیاسی فراخ‌تر و انسانشمول‌تر به جامعه جهانی و دیگر جوامع سیاره ما حرکت کند.در سال‌های پرهزینه و خسارت‌بار دولتیان نامحمود نهم و دهم علی‌الخصوص در سال‌های مدیریت نامیمون ناحمید بغایی زخم‌های التیام‌ناپذیرسخت و سنگینی بر پیکر سازمان و میراث و میراثیان وارد آمد.

باری و به هر روی آن سال‌های شوم و نامحمود و نامیمون به‌ ظاهر به‌سرآمد و دولتیانی دیگر با شعار تدبیر و امید برلب و کلید قفل‌گشا بر کف از در دولت درآمدند. جامعه باستان‌شناسان و میراثیان مصدوم و مجروح و مقهور و مرعوب دولتیان سلف چونان دیگر اقشار اجتماعی چشم در انتظار بهبود اوضاع و احوال دوخته بودند و امید و اشتیاق سال‌های خوش‌تری را در دل چشیده و در سر می‌پختند.

انتظارمی‌رفت پس از آن همه قهر و بی‌مهری و جفا بر مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور و و تخریب وسیع محوطه‌های باستانی و  اشیا و اموال و اسناد فرهنگی از پیکر بناها و از زیر سقف و پشت ویترین و انبار و آرشیو موزه‌های کشور، مدیران دولتیان جدید گام برگام مدیران دولتیان نامحمود پیشین نگذارند و از کارنامه مردود و سیاه آن تیره بختان تیره روز درست عبرت بیاموزند و طرحی نو در سازمان در اندازند و جان تازه‌ای به پیکر مجروح و مصدوم و مقهور سازمان بدمند و بدهند.

امّا دریغ و صد دریغ که چنین نشد و حال میراث و میراثیان وخیم‌تر و بحرانی‌تر هم شد و عرصه بر سربازان و سنگربانان مواریث فرهنگی کشور تنگ‌تر و تنگ‌تر شد و بازار مکاره سودوسودا بر سر ناموس میراث مُلک و ملت رونق و رمق بیشتر و شتاب بیشتر و وسعت بیشتر گرفت و ویروس‌های مزمن خیانت به امانت و امانتداری در درون مراکز سازمان هم رخنه کرد و شیوع یافت. اخبار فاجعه‌بار و گوش‌خراش دستگیری مدیران و معاونان و کارکنان مراکز استانی سازمان را هر روز در رسانه‌های جمعی کشور و در فضای مجازی بیش از پیش می‌شنویم و قصه غم‌انگیز و پرغصه میراث و میراثیان برجانمان زخم می‌زند و از قهقرای مدنی و معنوی که دچارش شده‌ایم خون دل می‌خوریم و خون در دل می‌گرییم.

غم‌انگیزتر آن که این بار بر کرسی رفیع معاونت پژوهشگاه سازمان کسی را گماشته و نشانده بودند که هم مدعی بود هم تجربه دو نسل قبل و بعد انقلاب را در کارنامه خود داشت. ظاهری موجه داشت و ادا و اطوار روشنفکران میهنی از دود چپقش برمی‌خاست و از فرصت‌ها نیک بهره می‌جست و در صف مقدم مناسبت‌ها و خط نخست مراسم بزرگداشت‌ها و نکوداشت‌ها و تودیع‌ها و معارفه‌ها و تشییع اهل هنر و ذوق و زیبایی و فرهنگ و دانش و دانایی حضور می‌یافت و از تاریخ و فرهنگ و سنت و میراث اهل هنر و اصحاب سینما و موسیقی و معماری سخن می‌گفت. اینک که آن سال‌های خوش و شیرین و پرزر و غنیمت فرماندهی و فرمانروایی دلال منشانه و کاسبکارانه به فشار قانون عدم استفاده از بازنشستگان پایان گرفته است، در خیال نه فرمانده و نه همیاران و همکاران کاسبکارش درنمی‌گنجید روزی صندلی معاونت و مدیریت پژوهشگاه سازمان را با چنان کارنامه‌ای مردود ترک کند که در درون و بیرون مقر فرماندهی‌ای طرح برگزاری مراسم برایش زمزه کنند و کارنامه مردودش را در غربال نقد نهند و دادورانه داوری کنند.سخن نغز و مغز و حکیمانه معلم بنام شعر و ادب و اخلاق ما سعدی علیه الرحمه قصه غم انگیز چنین مدیرانیست:

آن که چون پسته دیدمش همه مغز/پوست بر پوست بود همچو پیاز

چه فرصت‌ها که در ظل مدیریت اینان از کف نرفت و زیر خیمه اینان عناصر فرصت طلب کاسبکار و زر اندوز و غنیمت بر، چه سهم‌خواهی‌ها و دلالی‌ها که در درون و بیرون سازمان به راه نیانداختند و چه زخم‌ها که بر پیکر میراث و میراثیان مُلک و ملت نزدند.

مدیریت ریا و فریبکاری. مدیریت نمایش‌ها و شوهای تهوع‌آور و مضحک به اصطلاح افتتاح نمایش اشیا موزه لوور در پژوهشکده سازمان برای سرپوش و در پوش نهادن افکار و افعال و اعمال دلالان کاسبکار و زرپرست و زورگو و فریبکاری که معاونتی فرهنگی و سنگری شریف را تا شرکتکده سود و سودا تقلیل دادند.

و چنین است تجربه شوم و نامحمود و نامیمون مدیرانی که بر شاخ میراث مُلک وملت خویش نشسته‌اند و برمی‌چنیند و برمی‌برند و بُن می‌بُرند. چنین است که از زبان اینان می‌شنویم عمارت مسعودیه که طوماری از میراث مدنی و معنوی و رخدادهای مهم تاریخی و فرهنگی تاریخ معاصر کشور را زیرسقف بلند خود داشت از برج دمل میلاد حقیرتر و فقیرتر و بی‌اهمیت‌تر معرفی و تعریف می‌شود تا تبانی‌های پشت پرده و پنهانی که این عمارت تاریخی و بغایت خوش فرم و زیبا را در قلب پایتخت – شهرتهران به طمع زر به زرپرستان وامی‌نهاد به میراثیان بازگردانده نشود و خیانت در امانت توجیه شود.

چنین است کارنامه مدعیانی که با دهان و زبان و قلم خود آنچه در دل دارند و درسر پخته‌اند ناخواسته اظهار و آشکار کرده و عرض خود برده و زحمت ما را کم کرده‌اند و جنگ‌های ایران و روس را که فرزندان دلاور ایران از کیلومترها آنسوتر کرانه‌های ارس گرفته تا اروند و از کرانه‌های اروند تا هیرمند و از هیرمند تا کرانه‌های آنسوتر اترک در آن مشارکت داشتند و دلاورانه زیر پرچم ایران به فرماندهی عباس میرزا دلیر در مقابل دشمن در خط مقدم ایستاده بودند و می‌جنگیدند؛ جنگ میان روس و آذربایجان معرفی و تعریف می‌شود!

مدعیان ناباستان‌شناس و میراث‌ ناشناسی که آمده بودند سرمه در چشم میراث و میراثیان کنند اما نه تنها چنین نکردند که هم زخم‌ها را عمیق‌تر کردند هم چشم‌های بیشتری را کور کردند هم آسوده خاطر و در پناه سپر امنیت کامل رفتند! ممکن است پرسیده شود جامعه میراثیان و باستان شناسان کشور که خود سال‌ها هم شاهدان عینی هم قربانیان چنین رئیسان و مدیرانی بوده‌اند چرا خاموش نشستند و دلیری نکردند و همت نورزیدند نقاب از چهره فریبکاران و مدعیان ریاکار برگیرند و خاطیان را ملامت کنند و خائنان را از خیانت در امانت برحذر دارند؟! این همه سکوت سرد و سیاه چرا؟! این همه موضع بی‌طرفانه و منفعلانه چرا؟ می‌توان پاسخ‌ها و تبیین‌های ی و جناحی و جامعه شناختی و انسان شناختی و روان و رفتارشناختی فراوان به پرسش‌هایی از این جنس داد؛ علی رغم اهمیتی که برای چنین پاسخ‌هایی قائل هستیم لیکن ریشه‌ای وعمیق نیستند و نمی‌توان به آنها بسنده کرد. ریشه‌های تاریخی مسئله آنقدر عمیق است که بدون فکر و فهمی فلسفی‌تر نمی‌توان به کنه مسئله پی برد و دست یافت.ریشه‌های تاریخی که چندان مورد توجه قرار نگرفته است.

باستان شناسی ابزارمعیشت نیست؛ اسباب معرفت است

به هر روی جامعه معاصر ما بمانند بسیاری از جوامع دیگر روزگار ما دانش باستان‌شناسی و بسیاری از رشته‌ها و دانش‌ها یا علوم و فنون مدرن را از قاره و منطقه غربی تاریخ که خاستگاه تحولات دوره جدید بوده است وام ستانده و برگرفته است. از شواهد و قرائن فراوان تاریخی چنین استنباط می‌شود که ستاندن این یا آن علم این یا آن سبک زندگی و سنت اعتقادی و نظام فکری یا مسلک و مشرب و نظام ارزشی از این یا آن جامعه از این یا آن منطقه و قاره فرهنگی برای ایجاد تحول برای حرکت و عزیمت بسوی انفتاح و افتتاح عالم و آدمی نو به تنهایی کافی و بخودی خود بسنده نیست.

یک علم یک فکر یک عقیده یک نظام ارزشی یا یک کلام و کتاب و پیام نو حتی اگر یک جهان آن‌را بپذیرد و به آن متشرف شود مادام که وارد سپهر آگاهی و فضا وجودی ما نشده است و تا هنگامی که بفهم درنیامده است و دستگاه گوارش ذهن و فکر وعقل و فهم ما آن را هضم و جذب نکرده است هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. نزدیک به یک قرن از آشنایی جامعه ما با دانش باستان شناسی می‌گذرد.

بر همین سیاق هم بیش از یک قرن از آشنایی ما با پدیده موزه و تشکیل و تاسیس موزه و تشکیلات موزه‌ای در کشور ما می‌گذرد. هم آن دانش نوبنیاد در دانشگاه‌ها و موسسات کشور ما تدریس و تحصیل می‌شود هم این پدیده و تشکیلات عالم مدرن هم در بسیاری از شهرهای میهن ما تاسیس شده و بنیاد پذیرفته و همچنان هم در دیگر شهرهای کشور دامن می‌گسترد و پی به پی تاسیس و افتتاح می‌شود. به رغم این‌ها همه نه علوم باستان‌شناسی نه پدیده موزه و رویکرد موزه‌ای به منابع و ماده‌ها و مدارک و مواریث فرهنگی و مستندات تاریخی وارد سپهر آگاهی و اندیشه تاریخی ما شده است و نه اساسا" چنین پدیده‌هایی در جامعه معاصرما پدیده‌های درست تفهیم و تعریف شده هستند.

باستان شناسی ابزارمعیشت نیست؛ اسباب معرفت است. متاسفانه در جامعه ما باستان‌شناسی دست مایه معیشت است و ابزار امرار معاش نه اسباب معرفت ارباب معرفت. از یک باستان‌شناسی بی‌سر و بی‌هدف و بدون غایتی اصیل که نمی‌توان انتظاراتی اصیل و واقعی و رفیع داشت. پزشکان به هر میزان حاذق‌تر و داناتر، به سلامت و بهبود بیماران خود حساس‌تر و جدی‌تر ومصمم‌تر. نه تنها علوم باستان‌شناسی بلکه بسیاری از رشته‌ها و دانش‌ها و تخصص‌های خویشاوند و همتبار باستان‌شناسی که بند نافشان با رگ و پی تحولات عظیم و بی‌سابقه تاریخی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی که طی قرون اخیر در منطقه و قاره غربی اتفاق افتاده در هم تنیده است که با اندیشه و رویکردهای تاریخی انسان مدرن و اندیشه وعقلانیت و ارزشهای مدرنیه هم ربط وثیق و پیوند و پیوستگی عمیق دارند؛ و تا این‌ها همه عمیق و وثیق فهیده نشوند آن علوم و البته و صد البته علوم باستان‌شناختی هم همچنان نافهمیده و تعریف و تفهیم ناشده بیرون از افق اندیشه و آگاهی ما خواهند ماند.

چینی‌ها و ژاپونی‌های سده‌های هفده و هجده با کاوش‌های باستان‌شناسی آشنا بودند و آثار مکشوف از لایه‌های باستانی را هم پس از کاوش در توالی زمانی قرار می‌دادند و اصل تقدم و تاخر لایه‌هایی را می‌شناختند. با این همه در میان چینی‌ها و ژاپونی‌ها باستان شناسی به مفهوم مدرن آن چونان ملغمه‌ای از علوم باستان شناختی، چونان نسبت باستان شناسانه با گذشته، چونان نوعی حس از گذشته، چونان ماده و منبع و اسباب معرفت اندیشه تاریخی انسان تاریخی عالم مدرن شناخته شده نبود.

قصه شوش غصه بی‌تدبیری‌هاست

سه دهه پیش پایگاه باستان‌شناسی شوش از هیات باستان شناسی فرانسوی بازستانده شد. انتظار می‌رفت سازمان میراث فرهنگی با طرح‌ها، برنامه‌های پژوهشی منسجم‌تر و مصمم‌تر هیات‌های باستان‌شناسی میهنی فعال‌تر و پیوسته‌تر و پیگیرتر از گذشته گام در میدان نهد و محوطه عظیم باستانی شوش این شهر ریشه‌ها را که به ثبت جهانی هم رسیده و نامش در فهرست ثبت جهانی مندرج است به ایرانیان و جهانیان هرچه بیشتر و بیشتر بشناساند. متاسفانه نه تنها چنین نشد که هم به دلیل بی‌کفایتی و بی‌تدبیری هم بی‌درایتی مدیران و برخی معاونت‌های کاسبکار و ناباستان شناس و میراث ناشناس سازمان و خاموش نشستن جامعه میراثیان و باستان شناسان و حتی مورخان و اصحاب فکر و فلسفه و فرهنگ جامعه ما محوطه عظیمی که حریمش طبق مصوبات پیش‌بینی شده سازمان در درون محدوده حفاظتی قرار گرفته است اینک در معرض و تخریب است و هردفعه به بهانه‌ای تازه در سکوت و سیاهی شب به پیکرش زخم می‌زنند و تخریبش می‌کنند! وقتی حفاظت ابنیه تاریخی، آثارباستانی برای باستان شناس ما مسئله نیست. موضوعیت ندارد طبیعتا" مهم هم نمی‌تواند باشد.

مهم زمانی می‌تواند باشد که در افق آگاهی و اندیشه تاریخی ما حضورش و اهمیتش احساس شود. این‌که هرکسی برای خودش باستان‌شناس باشد و برای خودش باستان شناسی بکند اینکه نمی‌شود باستان شناسی. اتفاقا هدف و غایت، رکن رکین هر علمیست و یا به مفهوم دقیق‌تر یکی از ارکان رکین هر علمیست. به هر روی یک باستان شناسی که نه قطارش بسوی و به مقصد شناخت تاریخ ملی و صیانت از میراث ملی یا در مقیاسی فراختر تاریخ و میراث مشترک بشری حرکت نمی‌کند باستان شناسی بی‌سر است و بی‌هدف و بی‌غایت.

چنین باستان‌شناسی بی‌هدف و بی‌مقصد و بی‌غایتی با فرهنگ و تاریخ و مسائل تاریخی و فرهنگی درگیر نمی‌شود. و طبیعیست که درگیر نمی‌شود. دور از انتظارهم نیست که به هر نامدیر و مهندس و نامهندس و ناباستان شناس و فرهنگ ناشناسی تن در دهد. هر مدیر خفته و خام و تاریخ ناخوانده و فرهنگ ناشناسی را بر شانه‌اش بنشانند و تحمیل کنند. چنین حجم عظیم و سنگین و بی‌سابقه و تخریب و نابودی ابنیه تاریخی و آثار و محوطه‌های باستانی که طی دهه‌های اخیر در کشور شاهدش بوده‌ایم اگر در کشور فرانسه و آلمان و ایتالیای اکنون اتفاق می‌افتاد آیا میراثیان و باستان شناسان و مورخان و اصحاب فکر و فلسفه و فرهنگ و رسانه و دولتیان ومجلسیان این کشورها هم در مواجهه با آن همه و آسیب و تخریب خاموش می‌نشستند و بی‌تفاوت از کنار آن همه ویرانی‌ها می‌گذشتند؟

ابنیه تاریخی و محوطه‌ها و مکان‌ها و آثار باستانی از هر جنس و نوع اعم از غار نگارها و کنده نگاره‌ها و صخره نگاره‌ها و سنگ نبشته‌ها و کتیبه‌ها و بناهای یادبود و یادمانی و تپه‌ها و تل‌ها و گورستان‌ها و دژستان‌ها و ارگ شهرها و مانند این‌ها همه چونان ماده‌ها، و منابع طبیعی چونان پدیدارهای طبیعی به لحاظ فیزیکی وضعی مشابه دارند و به مرور زمان فرسوده و فاسد وتجزیه می‌شوند و از بین می‌روند چنانکه و چه بسا که بسیارشان در گذشته چنین سرنوشتی داشته و به مرور زمان در معرض حوادث طبیعی و اتفاقات تاریخی تخریب شده و از بین رفته‌اند. در روشنگاه آگاهی و افق اندیشه ماست که آن‌ها کشف می‌شوند و چونان ماده و منبع شناخت وارد سپهر آگاهی و اندیشه تاریخی ما می‌شوند.کتیبه بیستون دوهزاره نیم، پیشاروی ما بود لیکن کسی نه آنرا چونان انسان عالم مدرن دید و نه کشف و نه رمزگشایی کرد.همین طور سنگ نبشته‌های اردشیر و خشایارشاه هخامنشی در گنجنامه همدان. برهمین سیاق آثار معماری تخت جمشید و ویرانه‌ها و آثار شهر مدفون تروا در تپه حصار لیک در آناتولی وآکروپل میسینه در شبه جزیره پله پونز یونان و صدها و صدها موارد و مصادیق مشابه دیگر که مجال ذکر یک به یکشان در این مقال نیست.

چه بسا اگر هشدارها و فشارهای یونسکو نبود هم برج دُمل جهان نما در اصفهان ساخته می‌شد هم بسیاری از مآثرتاریخی و محوطه‌های مهم به ثبت رسیده و مندرج در فهرست ثبت جهانی را تخریب می‌کردیم و روی آوارشان برج‌های نازیبا و بی‌ریشه و بی بنیاد سود و سودا بپا می‌کردیم. چنین است وقتی یک علم، یک فکر، یک نظام ارزشی وارد سپهر آگاهی و افق اندیشه ما نشده است. وقتی نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم از آن علم چه می‌جوییم؟ در آن علم بدرستی بدنبال چه می‌گردیم؟ براستی و درستی می‌خواهیم؟ برایمان تفهیم و تعریف شده نیست.ادا و اطوار یا کاریکاتورش سرما را گرم کرده و دل ما را خوش داشته است.چون از فکر  وفلسفه‌ای که در پس پشت و هدف و غایت واقعی که پیشاروی آن است شناخت عمیق و فهم وثیقی نداریم. هستی و چیستی و حدود معرفتی‌اش برایمان درست تفهیم و تعریف شده نیست.میراث ما منبع و ماده شناخت ما نیست.ماده آگاهی و منبع شناخت و اندیشه تاریخی دیگریست.ماده آگاهی و منبع شناخت اندیشه تاریخی و نظام دانایی عصری که به عالم مدرن متصف و به اندیشه و عقل و ارزش‌های مدرنیه‌اش شهره است. هانری کربن و ریچارد فرای پرورده دامن اوست و ناصر پورپیرارها پرورده دامن جامعه بعد انقلاب ما!

سخن آخر آن که: هرکه می‌خواهی باش و در هرکجا این عالم که می‌خواهی باش، دانش آموخته هر رشته و دانشی که می‌خواهی باش: حکمت و عرفان، یزدان شناسی و کلام، فقه و اصول، فکر و فلسفه، تاریخ و فرهنگ، باستان شناسی و انسان شناسی، جامعه شناسی و اقتصاد، روان شناسی و رفتارشناسی، زبان شناسی وگویش شناسی، شعر و ادب، حقوق و اخلاق، هنر و خلاقیت، ذوق و زیبایی، ت و دیانت، دینداری و دولتداری، وقتی نمی‌دانی در کجای تاریخ ایستاده‌ای بر کدام سنت و میراثی تکیه زده‌ای، متعلق به کدام اقلیم و عالم و جغرافیای تاریخی هستی، زیر کدام آسمان زندگی می‌کنی و گام برسینه چه ارضی نهاده‌ای، زیرگامهایت چه اتفاق افتاده است، ارض تاریخت چگونه ارضیست، آسمان ملکوتت چگونه آسمانیست، خفته‌ای و خوابی و خطر خیزهم برای ملتت هم برای عالمی!

 

 

به گزارش خبرگزاری ایرنا از روابط عمومی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، مجله باستان شناسی» پژوهشکده باستان شناسی ایران که از سال 1338 انتشار آن متوقف شده بود، با رویکردی علمی- پژوهشی بصورت فصلنامه دو زبانه (فارسی و انگلیسی) در زمینه های باستان شناسی و علومی که رویکرد باستان شناسانه دارند، منتشر شد.
شماره نخست این مجله شامل مقالات زیر است: باستان‌شناسی: از کلنگ تا قلم؛ حکمت‌الله ملاصالحی»، کاربرد و محدودیت‌های تاریخ‌گذاری به روش رادیوکربن بر مبنای یافته‌های هفت تپه؛ بهزاد مفیدی نصرآبادی»، پراکنش و توالی استقرارهای پیش از تاریخی غرب رودخانه کرخه، شمال خوزستان؛ علی زلقی»، کاوش در تپه چَلو: شواهدی از مجموعه باستان‌شناختی بلخی– مروی در دشت جاجرم؛ علی‌اکبر وحدتی، رافائل بیشونه، مارگارتا تنگبرگ و مرجان مشکور». خنجر، خود در جستجوی چیز دیگری است: بررسی خنجرهای با حفاظ دسته‌ هلالی از میانه‌ هزاره‌ دوم تا سده‌های نخستین هزاره‌ اول پیش از میلاد؛ بابک رفیعی علوی»، سنگِ سیاه؛ کاخی که دیگر نیست: کاوش در کاخ هخامنشی سنگ سیاه؛ دشتستان بوشهر؛ اسماعیل یغمایی»، کاوش‌های باستان‌شناختی قلعه یزدگرد: گچ گنبد غربی؛ شادروان مسعود آذرنوش». بررسی و مطالعه بناهای قاجاری و اوایل پهلوی شهرستان دره شهر»؛ مطالعه موردی: قلعه‌ پوراشرف»، قلعه‌ میر غلام هاشمی» و قلعه جهانگیر آباد»؛ آرش لشکری، مجید ساریخانی و اکبر شریفی‌نیا است. در مقاله سنگِ سیاه؛ کاخی که دیگر نیست: کاوش در کاخ هخامنشی سنگ سیاه؛ دشتستان بوشهر» تالیف اسماعیل یغمایی می خوانیم: کاخ بردک سیاه یکی از صدها کاخ شهر باستانی هخامنشی ها (تموکن) است.
شناسایی و بررسی این منطقه که از سوی نگارنده در چندین فصل انجام یافته گسترش آن را تا محوطه باستانی (توج ) یا (توز) و تا زیرلایه های دوره ساسانی و اسلامی آن با رویه ای نزدیک 30 تا40 هکتار یقین می نماید، اگر در فرضیه کوچ پارس ها از استپ های سیبری یا کناره های دریاچه اورال تردید کنیم، می توان پیشنهاد کرد که خاستگاه پارس ها در حوزه دشتستان تا تنگ ارم بوده است».


بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد به تاریخ پنجم مرداد ماه ۱۳۵۸ هجری خورشیدی امام فقید انقلاب، آیت الله طالقانی را به سِمت امام جمعه شهر و پایتخت انقلاب، تهران، منصوب کردند. انتصابی هوشمندانه و مدبرانه در آن اوضاع طوفانی، دشوار، شکننده، خطرخیز، شعله بیز و نگران کننده برای مُلک و ملت. متأسفانه و متأثرانه به تاریخ نوزدهم شهریور ماه همان سال، اجل به ایشان مهلت نداد و زودهنگام ایشان را که شخصیتی ممتاز و برجسته و عمیقاً تأثیرگذار بر
انسان همیشه ناتمام است» این یک حرف و لفظ و گزاره تازه و بدیعی نیست. بداهتش بر بداعتش چیره است. حرف ها و لفظ ها و نام ها وقتی به حضوری تازه فراخوانده می شوند؛ باده سخن (لوگوس، کلام) تازه، معنا و معرفت و فهم نو در جامشان ریخته می شود به هر میزان کهنه وکهن که باشند به هر میزان که بداهت داشته باشند. به هر میزان که تکراری بوده باشند دیگر کهنه و بدیهی و تکراری نیستند. تازه و بدیع اند. برایمان تازگی و بداعت دارند نه کهنگی و بداهت.
در سال های استبداد شاهانه، پهلوی دوم بی آن که بداند و ببیند و بفهمد در کجای تاریخ ایستاده است و بر کدام سنّت و میراث و تاریخی تکیه زده است؛ گنده گویی های شاهانه می کرد و در سر، حرکت به سوی دروازه های تمدن بزرگ را می پخت یا دیگران در تنور ذهنش می پختند. اینک نودولتیان جامعه پساانقلاب میهن ما سودای تمدن نوین ایرانی - اسلامی را در سر دارند و مدعی پی افکندن عالم و آدمی دیگرند. اتفاقاً به لحاظ پیشینه تاریخی و سابقه مدنی و عقبه معنوی دست و دامن ایران و ایرانیان
در یکی از روزهای پایانی خرداد ماه سال جاری ۱۳۹۹ هجری خورشیدی گروه مجازی تخصصی حکمت و فلسفه» فایل صوتی استاد بنام فکر و فلسفه میهن ما آقای دکتر ابراهیمی دینانی را با عنوان تصور بدون تصدیق» در فضای مجازی گروه بازنشر داد. گمان می برم فایل صوتی، پاره ای برگرفته و گزینش شده از یک موضوع و مبحث تفصیلی تر است که بازنشر داده می شود. مباحث مطرح شده در فایل صوتی مضبوط، اندکی رنگ و بوی جدلی یا دیالوژیک دارد نه بیش.
تاریخ باطنی، حکمت و خِرَد و منطق خود را دارد. از حکمت و خِرَد و منطق خود تبعیت می کند. فهمش ابزار شناخت و عیار و تراز و ترازوی محک و سنجش و داروی خود را می طلبد. این چنین می توان با آن نسبت برقرار کرد. این چنین می توان آن را فهمید. نقد این قلم به پاره ای تناقض ها و رفتارهای پارادوکس موعودگرایان و منجی باوران، نفی چنین تاریخی نیست. تحقیر و تحریف آن هم نیست. نقد حجاب ها و پرده های ضخیم بر چهره چنین سنّت و میراث معنوی است.
لازم می بینم برای پیشگیری و پرهیز از خلط مفاهیم و سوء تفاهم به این نکته اشاره شود که از مفهوم اسطوره در مباحث پیشارو معنای اعم و جامع و کلّی مد نظر است. معنای رایج و متداول آن مورد نظر و توجه نیست. در نوشتار حاضر از مفهوم اسطوره و اسطوره ورزی چونان فصل مشترک آدمی و ممیزه انسان بودن مراد است. به مفهوم دقیق تر و صریح تر همان گونه که لوگوس» در مفهوم جامع و به معانی متعددش فصل مشترک و ممیزه انسان بودنِ آدمی تعریف ارسطویی شده است.
جامعه و جهان هلنی در عهد باستان شانه به شانه متفکران و فیلسوفان و خلق آثار ادبی دراماتیک و سنت تاریخ نگاری خاص خود را نیز پدید آورده بود. جامعه و جهان رنگارنگ رُمی نیز تهی از تاریخ نگاران و سفرنامه نویسان نبود. جامعه و جهان اسلام علی الخصوص ایران در عهد اسلامی به سفرنامه نویسان و مورخان بنام و کثیرش شهره بود و سنت تاریخنگاری خود را پدید آورده بود. برغم اینها هم مفهوم اندیشه تاریخی بماهو تاریخی، هم تاریخ بماهو تاریخ، هم انسان چونان هستنده ای تاریخمند را
سال های کودکی هر کسی، سال های آغازین تجربه ویژه او و متعلق به خود او از زندگیست. تجربه ای که نه همه خوش و شیرین و گوارا آن را چشیده ایم و نه همه تلخ و ناگوار آن را زیسته ایم. هیچ یک از ما نه به اراده و عزم و اختیار خود زاده شده ایم و نه به اراده و عزم و انتخاب خود پای بر زمین این عالم نهاده ایم. والدین خود را نیز با اراده و عزم خود انتخاب نکرده ایم چنان که کاستی و فزونی هوش و کوتاهی و بلندی قامت و روشنی و تیرگی رنگ پوست و رنگ چشم و رنگ و جعد و شکن موی خود
سخن پیشارو در پاسخ به سوالی که ادمین کانال تلگرامی اندیشه حکمت» بر دامن ذهن و فکر این قلم افکندند؛ به رشته تحریر درآمده است. سوالی هوشمندانه، مهم و کلیدی که حیفم آمد بی توضیح، هرچند فشرده و کوتاه دامن رها شود. شرط ادب نیز چنین اقتضا می کرد. آورده اند که موسی پیغمبر چون به صحبت خضر- علیهما الصّلاه و السّلام- رسید، و با هم می بودند؛ روزی در بیابانی گرسنه شدند. آهویی بیامد، و در میان هر دو بایستاد.
خبر قتل سنگدلانه و مصیبت بار دختر نوجوان تالشی دل انسان هایی را که صیانت از کرامت و شرافت و حقوق طبیعی و مدنی و معنوی و در یک کلام جان آدمیان برایشان مهم و جدیست؛ آزرد و به درد آورد و نگران کرد. این چنین فرزندکشی های سنگدلانه و مصیبت بار نه جنایتی آغازین است و نه پایانین. رشته و سلسله اتفاقات غم انگیریست که سرش دراز است و حلقه هایش پرشمار و قصه اش بس کهن و اسطوره اش بس تراژیک و تاریخش بس خونبار و خسارتبار.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها